زهی بپای تفکر بسیط عالم غیب هزار بار بهر یک نفس بپیموده سپهر قدر تو بگذشته از مدارج قدس زمین جاه تو فرق سپهر فرسوده بهیچ دور زمان چشم و گوش جان و خرد ندیده مثل تو حق پروری و نشنوده غرض ز عرض جهان عرض پاک تست ارنه کجا شدی به غرض دست جوهر آلوده جهان پناها من بنده را فراغ روان در اهتمام تو آماده است و آموده نه آب طبع ز گرد ملال بسترده نه خون فکر ز چشم خیال پالوده همیشه تا نتوان گفت در جهان خرد که راجح است مرا خوان بوده، نابوده سخن ملازم خاک در مدیح تو باد که بی مدیح تو بی حاصلست و بیهوده امامی هروی : دیوان اشعار : اشعار دیگر : شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/97230