شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت که روز من به شب تیره در گمان انداخت که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت دو زلف پرگرهت گر نگه کنی دو شب اند که روز روی تو خود را در آن میان انداخت شگفت مانده ام از چشم جادوی تو که چون به نیم روز گره در شبی چنان انداخت بسا که روز به شب کردم از غمت که رخت نگفت سایه بر آن ناتوان، توان انداخت به روز من منشیناد چشمت ارچه دلم ببرد و در شکن زلف دلستان انداخت هر از جان امامی فدای آن شب و روز که وصف هر دواش آتش در استخوان انداخت امامی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/97242