غم زمانه خورم یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم نه قوتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم نه دست صبر که در آستین عقل برم نه پای عقل که در دامن قرار کشم ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل ضرورت است که درد سر خمار کشم گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم سعدی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۴۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/9726