آنچه بی روی توام گریه به روی آورده است سیل خون است که از دیده به جوی آورده ست باده نوشان تو خرسند به بویی بودند ز آن می لعل که ساقی به سبوی آورده ست با غم عشق تو بی وجه مرا جان دادن دل نمی داد ولی زلف تو روی آورده ست قیمت نکهت زلف تو صبا می داند که شب تیره از آن راه چو موی آورده ست ای خیالی مده از دست که اکسیر بقاست گرد خاکی که صبا ز آن سرِ کوی آورده ست خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99111