دل به زاری دامن زلف جفا کارش گرفت چون از او نگشاد کاری پای دیوارش گرفت سرگران دارد ز خواب ناتوانی غمزه اش باز تا خون کدامین چشم بیدارش گرفت یارب آن طاووس باغ کیست کز رفتار او کبک تعلیم خرامیدن ز رفتارش گرفت هندوی دزد پریشان کار یعنی زلف را سر همی برد و همانا بر سر کارش گرفت کنج درویشی ست در عالم خیالی را و بس گنج مقصودی که بعد از رنج بسیارش گرفت خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99149