باز آواز نی و فریاد درد انگیز عود بی دلان را در حریم کعبهٔ جان ره نمود تا مقرّر شد که داغ عشق و سوز هجر چیست در میان چنگ و نی بسیار شد گفت و شنود بود داغ عشق بر جان و نبود از جان اثر در ازل این بود ما را حاصل از بود و نبود گر مرادت دولت باقی ست فانی شو ز خویش کاین حکایت بی عدم بودن نمی گیرد وجود قبلهٔ رخسار تو چون پرده از رو بر گرفت دید ابروی تو را محراب و آمد در سجود زلف تو سر حلقهٔ بازار سودا شد ولی جز زیان مسکین خیالی را از این سودا چه سود خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99207