تا دل به وصف آن دهن عرض تکلّم می کند از غایت دیوانگی گه گه سخن گم می کند گر در حقیقت بنگری دانی که عین مردمی ست آنچه ز شوی و جفا چشمت به مردم می کند گل نیز همچون جام می در رقص می آید به سر بلبل چو در بزم چمن با خود ترنّم می کند گر ز آنکه گل ناموخته ست آیین بی رحمی ز تو بر گریهٔ ابر از چه رو هر دم تبسّم می کند از فکر شام زلف تو روز خیالی تیره شد وقت است اگر بر حال او چشمت ترحّم می کند خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99232