تا گلشن از طراوت روی تو یاد داد سرو از هوای قامت تو سر به باد داد دلتنگ بود غنچه به صد رو چو من ولی پایش صبا گرفت و خدایش گشاد داد با گل نداد حسن رخت نقشبند صنع پیرایه یی ست حسن که با هر که داد داد اسباب نامرادیِ جاوید بود و غم عشق تو تحفه یی که بدین نامراد داد با اهل درد عشق تو تقسیم شوق کرد چیزی زِ یادِ تو به خیالی زیاد داد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99242