تا نشد زلفت پریشان وقت ما برهم نزد دل کجا گم شد اگر ابروی شوخت خم نزد ما نه تنها در محبّت سنگسار محنتیم هیچ کس را از محبّان یار سنگی کم نزد تا همه عالم به زیر خاتم حسنت نشد عشق مُهر مِهر بر نام دلِ آدم نزد کی تواند دست در فتراک درویشی زدن هرکه پشت پایِ رد بر ملکت عالم نزد شام هجر از اشک خون راز خیالی سر به سر روی روز افتاد امّا صبح دید و دم نزد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99244