در ازل مهر تو با جان رقم غم می زد دل آشفته ز سودای خطت دم می زد وقت ما را که تمنّای رخت خوش می داشت باز سودای سر زلف تو برهم می زد تا عَلَم برکشد از عالم جان فتنهٔ عشق سروِ قدّت علَم فتنه به عالم می زد پیش از آن روز که جان دم زند از شهر وجود خویشتن را سپه عشق برآدم می زد هندویِ زلف تو دیشب ز خیالی به ستم دل همی برد به صد شعبده و خم می زد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99260