دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد به جای اشک همان دم ز راه دیده برون شد دلا چه سود ز سودای زلف سرکش یارت جز این که صبر تو کم گشت و درد هجر فزون شد کجا ز سلسلهٔ عشق جان بَرَد به سلامت دلی که در سر زلف تو پای بند جنون شد بیا که مرغ دلم در هوای دانهٔ خالت به دام زلف اسیر و به چنگ عشق زبون شد گذشت عمر خیالی در انتظار و تو هرگز ز راه لطف نپرسیدیش که حال تو چون شد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99270