گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد شمع از حسرت آن سوختن از سر گیرد سوخت سر تا قدمم بهر تو چون شمع و هنوز با تو سوز دل ما هیچ نمی درگیرد آن زمان چهرهٔ مقصود توان دید که عشق پردهٔ هستیِ ما را ز میان برگیرد ای ملامتگر مستان خرابات تو نیز باش تا یار شود ساقی و ساغر گیرد در ازل با تو خیالی چو دم از رندی زد حیف باشد که کنون شیوهٔ دیگر گیرد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99312