گر نه با من سر زلفت به جفا پیدا شد در سرم این همه سودا زکجا پیدا شد تا نهان شد ز نظر صورت روی تو مرا بر رخ از دیده چه گویم که چه ها پیدا شد آبم از روی ببرد اشک و نمی دانم چیست غرض او، که بدین وجه به ما پیدا شد با وجود خط و خال تو دل سوخته را هوس مشگ ز سودای خطا پیدا شد گر نشد ماه نو از ابروی شوخ تو خجل به چه معنی ز نظر خم زد و ناپیدا شد عاقبت تا چه شود حال خیالی به رقیب این چنین کآن سگ بدخوبه گدا پیدا شد خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99314