مسافران که در این ره به کاروان رفتند عجب مدار که از فتنه در امان رفتند دلا چو جان و جهان فانی اند اهل نظر به ترک جان بگرفتند و از جهان رفتند از این منازل فانی به عزم شهر بقا قدم به راه نهادند و هم عنان رفتند از آن ز غصّه دلِ غنچه تو به تو خون است که بلبلان خوش الحان ز بوستان رفتند خیالیا چو رهِ رفتنی ست خیره مباش تو نیز سازِ سفر کن که همرهان رفتند خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99333