ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب در آتشیم با خیال نرگست درعین بیماری خوشیم سالها بودیم رقصان در هوایت ذرّه وار واین زمان افتاده چون گردی به روی مفرشیم گه نشسته در عرق گه درتبیم از اشک و سوز مختصر یعنی که در عشقت به آب و آتشیم گفته ای زلفم مکش ورنه بلا خواهی کشید هر بلایی کز سر زلف تو آید می کشیم تا پی قید خیالی گرد گرد عارضت زلف چون زنجیر تو لیلی ست ما مجنون وشیم خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99398