همه شب در غم آن ماه پاره همی بارد ز چشم من ستاره بینداز اشک را ای دیده از چشم کز او شد راز پنهان آشکاره دلم صدپاره گشت از هجر و بیم است که خون گردد در این غم پاره پاره من حیران به یک نظّارهٔ تو شدم از خویش و مردم در نظاره به مویی جان ز زلفش بردی ای باد چگونه جستی از تارش کناره گذر سوی خیالی کز خدنگت به دل سوراخها دارد گذاره خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99431