تا دلم را به غم هجر در انداخته ای صبر را خانه ز بنیاد برانداخته ای دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد تا نگویند به سهمی سپر انداخته ای تا گشادی به تبسّم لب شیرین، ز حسد شوری اندر دل تنگ شکر انداخته ای آب روی تو چو از سیل سرشک است ای چشم تو چنینش ز چه رو از نظر انداخته ای این چه ساقی ست خیالی که به جای می ناب تیر او خوردی و مستانه سرانداخته ای خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99448