چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوهر می زنی بر چهرهٔ زردم اگر نقشی زنی زر می زنی هر لحظه لافی می زنی ای گل ز خوبی با رخش بنگرنکو باری که تو خود را کجا بر می زنی دل می برند از عاشقان خوبان و تو جان و دلی تو دیگری ز آن خویش را برجای دیگر می زنی گه گه اگر سنگی زنی بر ساغر دُردی کشان نبود عجب زآن رو که تو پیوسته ساغر می زنی شیرین لبان پا می کشند از تو خیالی بیشتر هرچند از غم چون مگس تو دست بر سر می زنی خیالی بخارایی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99452