از شوق گل رویت رفتم بگلستانها همرنگ رخت یک گل نشکفته ببستانها از خار جفا بلبل مجروح ببوی گل گلچین بطرب از گل انباشته دامانها با نوگل بستانی بلبل بنوا خوانی من یاد تو میکردم با ناله و افغانها یاقوت لب لعلت تا در کف غیر افتاد من ریختم از حسرت از دیده چه مرجانها تا کرده کنار از من آن گوهر یکدانه از اشک روان دیده دید است چه طوفانها هستند گواه من دستان خضاب از خون کان سنگدلان خونم خوردند بدستانها تا از حشم لیلی شاید که نشان یابم مجنون صفتم هر روز در طوف بیابانها کی حال دلم دانی در حلقه گیسویش ای آنکه نگردیدی گوی خم چوگانها آن دل که پریشانست از زلف پریشانی حاشا که برآساید از سنبل و ریحانها گر ترک کماندارت در قصد دل ما نیست هر سوز مژه در کف دارد زچه پیکانها از زلف پریشانت صد سلسله آشفته وز چاک گریبانت صد چاک گریبانها آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99515