زلف جادو بگسلاند حلقه زنجیر را عاقلان دیوانه ام کو چاره ی تدبیر را تا که پیران عشق میورزند با این نوجوان من نمیگویم دگر عیب جوان و پیر را از کمان چرخ تیری کاید از شصت قضا زابروی و مژگان تو دارد کمان و تیر را افکند خود را سراسیمه زچین در دشت فارس گر بچین طره ات چشم اوفتد نخجیر را رسم این باشد که شیر آهو کند دایم شکار آهوان تو کند نخجیر غمزه شیر را تیغ بر دست تو و می آید از ره مدعی جهد کن بر کشتنم کافت بود تأخیر را سوختن در آتش دوزخ اگر تقدیر ماست من گریزم در تو چون تو قادری تقدیر را از پی تقصیر آشفته بکوی خود مپیچ حاجی اندر کعبه لابد میکند تقصیر را رشته مهر علی حبل المتین دین بود زاهدا بردار از ره دانه تزویر را آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99524