داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی گرد مقام کوی تو طوف بود حجاز را آشفته پاکباز شو این ورق دغل بنه چند بششدر افکنی رند قمارباز را روی بهر طرف کنم قبله اهل دل توئی شاید اگر بشش جهة فرض نهم نماز را ترک ستم شعار من بو که شوم اسیر تو ترک مکن خدایرا غارت و ترکتاز را مویه سزاست بعد از این راست روان پارس را ریخت چودر عراق خون پادشه حجاز را آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99530