که بر زلف سنبل زد این تابها که داد بگلبرگ این آب ها که افکند پرتو بآتشکده که ابرو نموده بمحراب ها که سودا بزلف نکویان نهاد که از لعلشان ساخت عنابها بطاوسها چتر الوان که داد بکبکان که پوشید سنجاب ها که پرورد الحان بمزمارو نای که در پرده ره داد مضراب ها که از نیش زنبور آورد نوش که داد از صدف در خوشاب ها کرامت نگر ساقی میکشان زیک خم دهد دردها تاب ها زحسن ازل عشق آمد پدید فراهم شد از عشق اسباب ها زهر ذره نورش هویدا بود چو از پنجره نور مهتاب ها منجم بگیرد زذرات او چو از پرتو خور صطرلاب ها زیک بحر این موجها خواسته است همه موج ها نقش بر آب ها زدریا نیند آگه این ماهیان فتاده زحیرت بگرد آبها بود شهر علم الهی علی گشوده زدست علی بابها تو آشفته سر را ازین در مپیچ دهد فیض باران نه میزاب ها آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99535