چند غواص بری گوهر عمانی را طلب از شط قدح جوهر رمانی را نقش روی تو بچین برده مبرهن کردم تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را به نگه راز درون مردم چشمت دانست این سیه از که بیاموخت زبان دانی را زاهد شهر از آن مجتنب آمد زشراب که محک آمد می جوهر انسانی را عندلیبی که بگلزار و بگل نغمه سراست از گل روی تو آموخت نوا خوانی را موج دریا ببرد طالب گوهر بشعف بخرد طالب جانان خطر جانی را قرص خوررا برباید زسرخوان فلک چند درویش خورد انده بی نانی را عندلیبا تو چو آشفته گل باقی جوی بیهده یار چه خوانی تو گل فانی را علم نصرمن الله بکش از نام علی تا بسوزی زشرر رایت عثمانی را آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99541