گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستانها ولی بیدوست گلخنها بود طرف گلستانها سماع عاشقان از نغمه قانون عشق آید چه بگشاید که بر گلها عنادل راست دستانها عجب نبود گر اطفال چمن سرسبز و خندانند که همچون دایه ابر از شیر پر کرده است پستانها خط و زلف و رخ جانان بهشتی جاودان باشد اگر گرد سمن زاری بنفشه هست و ریحانها اگر مست شرابستی و جویای کبابستی بکانون درون هست از جگر آماده بریانها خیال خواب در شبهای هجران توام حاشا که در رگهای چشمانم بود نشتر زمژگانها علاج درد عاشق جز طبیب عشق نشناسد طبیبان جهان گر جمله پیش آرند درمانها درین فصلی که هر خشکیده شاخی در طرب باشد نیفزاید بجز غم بر دل مسکین پژمانها مرا بد خاطری خرم بشیراز و بنوروزش بطوسم نیست غیر از غم زگشت باغ و بستانها مگر رو بر حرم آرم بشاه محترم آرم رضا آن شافع فردا کز او شد تازه ایمانها شها زآشفتگی آشفته ات دیوانه شد رحمی زبس لیلا همی جوید چو مجنون در بیابانها سرا پا گر خطا باشد به او جای عطا باشد که اندر مدحت از نظم دری آراست دیوانها آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99562