گفتی به لب رسانم از اشتیاق جانت جان من است آن لب امشب بیار بر لب از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت یک دل هزار سودا یک جان و یک جهان تب زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب میگفت سبزه خط با آهوان چشمت هذا نبات خضر یرتع بها و یلعب آشفته وار امشب برگو مدیح حیدر از آن دهان شیرین کاین است عین مطلب آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99592