با نکویان عاشقان را آشنائی مشگلست پشه را پرواز با فر همائی مشگلست مرغ شب را دیدن مهر منیر آمد محال از گدای ره نشینی پادشائی مشگلست جسم و جان را لاجرم روزی جدائی اوفتد لیکن از جانان دل و جان راجدائی مشگلست بگسلد هر قید را سرپنجه دست اجل لیک عاشق را زعشق تورهائی مشگلست قطره ناچیز را گو لاف عمانی مزن دعوی خورشیی و جرم سهائی مشگلست مدعی را گو مزن دم از مقامات علی نیست را البته لاف از کبریائی مشگلست گرچه از خون نافه در ناف غزال آمد پدید لیک هر خون را دم از مشک ختائی مشگلست شبنمی با خورنمی تابی دم از هستی مزن زاغی و با طوطیت این ژاژخائی مشگلست مرده ی مرده تو را با معجز عیسی چکار بنده ی بنده تو را لاف خدائی مشگلست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99609