بیا و پرده برانداز از جمال ایدوست بعاشقان بنما حسن لا یزال ایدوست بتا زعاشق صادق مپوش روی جمیل چرا که آینه شد مظهر جمال ایدوست مرا که در سم گلگون تو نشد سر خاک چگونه سر بدر آرم زانفعال ایدوست حضور غیر بکویت ملالت از چه دهد که در بهشت ندیده است کس ملال ایدوست به احتمال وفا عمرها بسر بردم نمانده است دگر جای احتمال ایدوست سواد چشم من آن خال و زلف رشته جان کجا زره بردم کس بزلف و خال ایدوست مرا دو هفته مها بیتو صبر هفته نبود چه شدکه کار کشیده بماه و سال ایدوست درآ بخانه ام ای ماه مشتری غبغب برآر کوکب آشفته از وبال ایدوست اگر مسیح که محتاج یکدم از لب تست و گر که خضر بود تشنه زلال ایدوست پناه ماست در آستان حضرت تو اگر چه هست مرا خصم بدسگال ایدوست اگر زمانه پلنگ افکنست و روبه باز بگیر سلسله سر ذوالجلال ایدوست کنونکه پیر مغانم زاهل میکده خواند بجام جم ندهد کاسه سفال ایدوست مزن دلا در دیگر بهر زه بهر طلب که نیست در دو جهان جز علی و آل ایدوست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99626