مرا تو حاصل گفتاری از جهان ایدوست بهای هر نظرت صد هزار جان ایدوست نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار چرا بزلف تو دل کرده آشیان ایدوست بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر سریکه می نه بسودت بر آستان ایدوست مراست قطره خونی نثار مقدم تست بیا و تیغ بیار و بریز هان ایدوست شوم چو عظم رمیم و ولیک همچون نی نوای عشق تو خیزد زاستخوان ایدوست نه هر کجا که بود گو رود پی چوگان مرا سریست چرائی تو سرگران ایدوست خضر زچشمه حیوان بقا گرفت تو را دمیده خضر بر اطراف آندهان ایدوست بشوق بال فشانی است جان بخاک درت مرا زتنگی این خانه وارهان ایدوست ندانم که از پریشان شد است آشفته ولی بزلف تو دارد دلم گمان ایدوست بعشق معتقدم من که آن ولی خداست باعتقاد بمردیم همچنان ایدوست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99647