المنتة لله که زنو عهد بهار است بلبل بنواخوانی و گل بر سربار است غوغای عنادل همه از رفتن گل بود گل آمده و نوبت افغان هزار است در طبع هواخاصیت آب حیاتست در خاک چمن نافه آهوی تتار است آتش زند از برق و زابر آب ببارد در خاک چمن باد ندانم به چه کار است نقاش ربیع است چو صورتگر چینی کز خانه او دشت پر از نقش و نگار است چون دیده یعقوب سفید است شکوفه با یوسف گل گر چه هم آغوش و کنار است سرو است چو صوفی همه در وجه زمستی از حالت او فاخته کو کوزن و زار است ساقی چمن نرگس مخمور چو مستان از ساغر او لاله همانا بخمار است صد شکر که آشفته علی رغم رقیبان با شاهد ساقی بچمن باده گسار است نوشد می گلرنگ بآهنگ عنادل از مدحت شاهش در معنی بکنار است شاهنشه غیبی علی آن شاهد لاریب کز نکهت لطفش همه آفاق بهار است آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99695