بی تو نتوانم نشستن تاب تنهائیم نیست بی حضورت لحظه ی برگ شکیبائیم نیست عشق و رسوائی بهم همخانه آمد از ازل عاشقم من عاشق و پروا زرسوائیم نیست سرو چون آن قامت موزون تو در باغ دید پست شد در خاک و گفتا پای بالائیم نیست گر برآرم ناله ای در بوستان از شوق نو بلبلان باغ را تاب هم آوائیم نیست گر بفرمایند خوبان سجده بر آتش مرا باخداوندان معنی رای خودرائیم نیست گر نهی صد کوه بر کاه وجودم میبرم لیک اندر بار هجرانت توانائیم نیست طبع من جز بر مدیح مرتضی مایل نشد گر شدم آشفته اما طبع هر جائیم نیست بر جحیمم کرد مالک عرضه بهر تجربت گفت با حب علی اندر تو گیرائیم نیست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99701