تیغ بکف میرسد شاهد غضبان کیست تشنه خونست یار خون بسر خوان کیست غارت دل میکند غمزه فتان دوست کفر سر زلف او رهزن ایمان کیست آتش طور است این مایه نور است این شمع شبستان که برق نیستان کیست دلشده چون گوی رفت در صف میدان عشق شاه سواران من در خم چوگان کیست شور بعالم فکند از لب شیرین سخن این نمک خوان حسن تا زنمکدان کیست اژدر سحر آفرین از خم گیسو نمود پنجه موسی بگو سر بگریبان کیست گفتمش آن لعل لب خوش رطبی نور سست گفت رسیده ولی در خور دندان کیست غنچه تبسم نمود تا لب لعل که بود ابر شده سیل خیز دیده گریان کیست گفتمش این نرگس است بر رخ تو خیره ماند گفت نظر کن ببین دیده حیران کیست گفتمش آشفته کرد وصف لبت دوش گفت طوطی شکر شکن بلبل خوشخوان کیست عید بود ایجوان سر بره دوست نه پیر چو شد گوسفند لایق قربان کیست خاتمه این ورق مدحت شیر خداست جهد کن ایدل ببین نامه بعنوان کیست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99751