ماه در زلف سیاهش نگرید در شب تیره بماهش نگرید کعبه حاجی بشناسد زحجر زیر مو خال سیاهش نگرید زد علم خطت و حسنت بگریخت عاشقان گرد سپاهش نگرید زلف چوگان و سر مشتاقان همچو گو بر سر راهش نگرید از کمان ابروی او پرسیدی در دلم تیر نگاهش نگرید مه و خور سوخت زدرد دل ریش بر دل خسته و آهش نگرید گشتی آشفته بپاداش وفا دوستان جرم و گناهش نگرید شاهدم پنجه خون آلود است کرده حاشا بگواهش نگرید من زمحشر بگریزم به نجف اهل معنی به پناهش نگرید آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99910