جهد کن جهد که تیرش زکمان میگذرد هر که آن تیر و کمان دید زجان میگذرد عمر سان میگذرد جان جهانش برکیب جهدی ای جان که زره جان جهان میگذرد یکجهان فتنه بیاورد چو آمد در شهر تا چه از رفتن آن مه بجهان میگذرد گفته بودی که زمانی به لبت لب بنهم هان دم بازپسین است و زمان میگذرد یک فلک اخترش افتند بلرزه چو سهیل به یمن گر شبی آن برق یمان میگذرد پیش رخسار بدیع تو بسی مختصر است وصف عشاق که از شرح و بیان میگذرد افتدش آتش غیرت بدهان آشفته شمع سان نام تواش چون بزبان میگذرد من و سودای تو از سود وزیانم چه غمست عاشق روی تو از سود و زیان میگذرد هر کرا داغ غلامی علی بر جبهه است از سر سلطنت کون و مکان میگذرد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99913