خیمه را لیلی چو بالا میکند از چه مجنون رو بصحرا میکند سرو مایل از دو جانب او بغیر تا چرا او میل از ما میکند مانی اندر نقش روی دلکشت صحف انگلیون تماشا میکند آنکه خار کعبه را دارد بپا تا چرا وصفی زدیبا میکند هر کجا آن ترک یغما بگذرد گر بود کعبه که یغما میکند دل بپوشاند مرا اسرار عشق مردم چشم آشکارا میکند گر کند آباد غیرم گو مکن ور خرابی زوست هل تا میکند زشتی از ما بود ورنه نقشها نقش بند صنع زیبا میکند گفتی آشفته بزلف من چه کرد آنچه با زنار ترسا میکند هر که دل بر آتش سودا نهاد آخرش دیوانه سودا میکند هست هر کس را تمنائی بدهر وصل او عاشق تمنا میکند لاجرم درویش اگر چه مجرم است خویش را بسته بمولا میکند تا که مجنون در حی آمد خویش را از سگان کوی لیلا میکند آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/99924