بچهها حداقل سعی کنید که
سه روز از گناه پاک باشید!
اگر سه روز مراقبه و محاسبه اعمال
انجام دهید،حتما به شما عنایاتی میشود!☘
*#شهید_احمدعلی_نیری💚*
آغاز سال تحصیلی جدید،آغاز سفر در مسیر دانستن و فهمیدن تا مقصد بزرگ شدن برهمه دانش آموزان و دانشجویان گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اول مهر
خیلی از بچه های طبس یتیم شدند 😭
بابا در اول مهر به جای نان جان داد😭
با عرض تسلیت 🖤💔
✴️ با معرفی ۴ اثر؛
منابع طرح «کتابخوان ماه» ویژه مهر ۱۴۰۳ منتشر شد
✴️ منابع طرح «کتابخوان ماه» ویژه مهر ۱۴۰۳ با ارائه کتابهای «روایت انحراف»، «خانه حاج رحیم آقا کجاست؟»، «مامان بزرگ جدید» و «نسیم گرهگشا» معرفی شد.
💢 علاقهمندان میتوانند با مراجعه به کتابخانههای عمومی کشور و امانت گرفتن کتابهای این طرح، آنها را مطالعه کنند.
🌐 iranpl.ir/xvwn
🔊 @iranpl
نبرد در آسمان: زندگی نامه سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا
نویسنده: محمد معما
امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا متولد شهر اصفهان است که در دانشگاه افسری نیروی هوایی دوره خلبانی را گذرانده و از جمله خلبانانی است که دوره آموزش خلبانی را در سطح عالیه در کشور آمریکا گذرانده است.
سرتیپ خلبان جاوید نیا از ابتدای حمله عراق به ایران در کنار دیگر خلبانان تیزپرواز و شجاع نیروی هوایی حضور داشته است. وی خلبان هواپیمای اف ۱۴ بوده و در عملیاتهای کمان ۹۹، بیت المقدس، فتح المبین، خیبر، کربلای ۵، مرصاد و والفجر ۸ به همراه دیگر خلبانان نقش به سزایی داشته است...
در ابتدای کتاب دستنوشتهای از امیر سرتیپ خلبان جاویدنیا به چاپ رسیده که در آن آمده است: "هنگامی که از زمین فاصله میگرفتم، کوهها کوچکتر و بناها و برجهای سر به فلک کشیده ریزتر میشد، انسانها که دیگر قابل رویت نبودند اما مشاهده عظمت کاینات در افق بیکران آسمانها فارغ از تمام دلبستگی زمینی مرا به خدا نزدیکتر و امید به زندگی را در من بیشتر میکرد."
معرفی کتاب بزرگمرد کوچک: خاطرات شفاهی قنبرعلی بهارستانی
کتاب بزرگمرد کوچک: خاطرات شفاهی قنبرعلی بهارستانی تألیف حسین نیری، داستان یکی از اهالی آبادان است که در اولین روزهای جنگ، همراه با پدرش به دست دشمن اسیر شد.
ماجرای این کتاب نه داستان است و نه افسانه. هرچه هست، واقعیتی است که در سالهای جنگ برای یکی از هموطنانمان رخ داد. قنبرعلی نوجوانی 11 ساله بود که همراه با پدرش به دست نیروهای عراقی اسیر شد. در میانهی ماجرا، برادر قنبرعلی هم اسیر شده و به او و پدرش میپیوندند و این جمع خانوادگی، مدت زیادی را در اسارت نیروهای بعثی میمانند. قنبرعلی در اردوگاه عراقیان به درسش ادامه داده و کارگری میکند.
تصور وجود کودکی 11 ساله در بین مرارتها، بیماریها، شکنجهها و تنگناها سخت است، ولی خاطرات قنبر علی، نه تنها شامل رنجها نمیشود، بلکه شیرینیهای اسارت را هم یادآور میشود و از خوشیها، شوخیها و شادیهای اسرای ایرانی هم حرف میزند. او در کتاب حاضر، سختیهای اسارت برای یک نوجوان را بیان میکند و در کنار آن از بازیها و شیطنتهایشان هم حرف میزند.
در خاطرات قنبرعلی شاهد یک امید بزرگ هستیم؛ او هرگز ناامید نمیشود و در همهی مراحل اسارت و با همهی دشواریهایی که در اردوگاه وجود دارد، او امیدوار و سرشار از زندگی است. در فعالیتهایی چون تئاتر شرکت میکند و از شرکت در هیچ کدام از کارهای گروهی کناره نمیگیرد. جالب اینکه در اردوگاههای عراقی آموزش قرآن، نهجالبلاغه و بعدتر زبان انگلیسی هم انجام میشود و قنبرعلی در همهی آنها شرکت میکند. سرانجام قنبر و پدرش در سال 1362 از اسارت رهایی یافتند، در حالیکه دو برادر دیگرش به شهادت رسیده بودند.
در فروردین ماه سال 1381، حسین نیری، از همکاران گروه تاریخ شفاهی دفتر ادبیات و هنر مقاومت، از طریق ستاد آزادگان استان تهران، قنبرعلی بهارستانی را یافت و در شانزدهم فروردین همان سال، قرار اولین مصاحبه در داران اصفهان را با ایشان گذاشت! در پنج روز، طی یازده ساعت مصاحبه، خاطرات او را جمعآوری کرد. بعد از پیاده شدن نوارهای مصاحبه بر روی کاغذ، مطالب بازنویسی شد.