🔅 #پندانه
✍ بدان که سفرت در این دنیا کوتاه است
🔹شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود.
🔸در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترشرویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را بههمراه کیفهایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند.
🔹کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود، از او پرسید که چرا چیزی نمیگوید.
🔸جوان با لبخندی پاسخ داد:
سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است، من ایستگاه بعدی پیاده میشوم.
🔹اگر تکتک ما این موضوع را درک میکردیم که وقت ما بسیار کم است، آنوقت متوجه میشدیم که پرخاشگری، بحث و جدلهای بینتیجه، نبخشیدن دیگران، ناراضیبودن و عیبجوییکردن، تلفکردن وقت و انرژی است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
بلوغ یعنی دخالت نکردن تو زندگیِ
دیگران و بیحاشیه بودن ...
یعنی قضاوت نکردن آدما فقط
بخاطر اینکه از بقیه بدی دیدم...
یعنی احترام به احساسات و توجه
و محبت آدما و به پای سادگی و
شاخ بودن خودم نذاشتن !
بلوغ یعنی بخاطر رسیدن به خواسته
های خودم بقیه رو تخریب نکنم...
بخاطر خودخواهی و...
به آدما نزدیک نشم..
بلوغ یعنی دونستن اینکه هیچ آدمی
بی عیب و نقص نیست
و من حق ندارم برچسب خوب یا بد
به آدما بزنم !
بلوغ یعنی انسانیت یعنی اصالت !
یعنی بی توقع خوب بودن !
یعنی یکسان دونستن همه ی آدما
با هر رنگ پوستی ،
با هر زبونی و با هر لهجه ای !
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌷🌷🌷🌷🌷
✳️ اگر براي بدست آوردن پول مجبوري دروغ بگوئي و فريبکاري کني، تهيدست بمان ...!
🔆 اگر براي بدست آوردن جاه و مقامي بايد چاپلوسي کني و تملّق بگويي، از آن چشم بپوش ...!
🔆 اگر براي آنکه مشهور شوي، مجبور مي شوي مانند ديگران خيانت کني، در گمنامي زندگي کن ...!
🔆 بگذار ديگران پيش چشم تو با دروغ و فريب ثروتمند شوند ...
🔆 با تملّق و چاپلوسي شغل هاي بزرگي را به دست آورند و با خيانت و نادرستي شهرت پيدا کنند، تو گمنام و تهي دست و قانع باش!
🔆 زيرا اگر چنين کني تو سرمايه اي را که آنها از دست داده اند، به دست آورده اي ...!
‼️و آن "شرافت" است‼️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_سی_چهار
الهام متولد سال ۶۷هستم
عمه گفت:تو غلط زیادی کردی،نمیفهمی چون نفهمی.دختر خیابونی به درد ما نمیخوره.هاشم گفت:مامان در مورد عشق من درست حرف بزن..عمه قلبشو گرفت و گفت:از الان منو فروخت به یه ولگرد خیابونی.وشروع کرد به گریه کردند.معصومه نشسته بود و گریه میکرد.رفتم کنارش و دلداریش دادم..معصومه گفت:الهام!بدبخت شدم ،ابروم رفت..حالا تا اخر عمر نمیتونم ازدواج کنم چون همه فکر میکنند من عیبی دارم که هاشم منونمیخواهد .گفتم:گریه نکن.درست میشه.گفت:الهام بخدا من عاشق هاشم هستم ،بدون هاشم نمیتونم زندگی کنم.از ۹سالگی فقط هاشم رو بهم گفتند که شوهرته.معصومه نمیدونست معشوقه ی مخفی هاشم منم.ما اومدیم پایین و رفتیم تا بخوابیم .اما همچنان صدای دعوای هاشم و خونواده اش میومد.نیمه شب هاشم پیام داد:عشق من ,.الهام من..خانمم..دیدی که تنها عشقم تویی.منو هاشم کلی پیامهای عاشقانه دادیم که یهو صدای جیغهای وحشتناکی رو شنیدیم...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟
گفت: هیچ کار!
گفتند: مگر میشود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت: من در تربیت خود کوشیدم، تا الگوی خوبی برای آنان باشم.
فرزندان، راستی گفتار و درستی رفتارِ پدر و مادر را میبینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند.
تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست ولی اگر با نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست.
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد.
درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود، آنگاه خودت را خواهی دید...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزى زنبوری و ماری با هم بحث میکردند.
مار ميگفت: آدمها از ترس ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مىزنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن!
مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد!
چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از مرهم استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!
این داستان زندگی ماست؛
خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند و آدمها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند، همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى.
مواظب تلقین های زندگیمان باشیم.
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروزدوشنبه↯
☀️ ۱۱دی ۱۴۰۲
🌙 ۱۸جمادی الثانی ۱۴۴۵
🌲 ۱ ژانویه ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
یا قاضی الحاجات
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
رایحه خوش زندگی
با لبخند صبح آغاز می شود
و لبخند زیبای زمان با رایحه دلنشین صبح همراه ست
آغوش تنفس را بگشاییم
چشم های جان را بکار گیریم
و آهنگ آرامش را بنوازیم
سلام روزتون بخیر و پر از شادی
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
❖
تاجری بود که ورشکست شده بود، روزی یکی از بزرگان برای تصمیمگیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور داشت، از خدمتکاران خود خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند.
یکی از خدمتکاران به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمیتوان به مشورتش اعتماد کرد.
وی پاسخ داد: شکست یک اتفاق است، یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربهای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است.
او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده است و تارهای متصل به شکست را میشناسد، او بهتر از هر کس دیگری میتواند سیاه چالههای منجر به شکست را به ما نشان دهد.
وقتی کسی موفق میشود بدانید که چیزی یاد نگرفته است! اما وقتی کسی شکست میخورد آگاه باشیدکه او هزاران چیز یاد گرفته است که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد میتواند به دیگران منتقل کند.
وقتی کسی شکست میخورد هرگز نگویید او تا ابد شکست خورده است، بلکه بگویید او هنوز موفق نشده است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#یک_داستان_یک_پند
✍️مردی همسایه ای داشت که مدام او را آزار می داد. پشت بام خود شب هنگام می رفت و دراز می کشید و خانۀ او را دید می زد. روزهایی که او از خانه بیرون می رفت به یک بهانه برای حرّافی و ورّاجی با ناموس او درب خانه او می زد...
🔥🏡مرد از شدت آزار او به تنگ آمد و او را نفرین کرد. روزی خانه مرد در آتش بسوخت و خاکستر شد. مرد از اجابت نفرین خود خوشحال و مسرور گشت و احساس مستجاب الدعوه بودن نمود و همه جا داستان خود نقل می کرد و به آن مباهات می نمود.
♨️صاحبدلی او را گفت: از این که کسی را نفرین کرده ای خوشحال هستی و احساس نزدیکی به خدا می کنی؟ تو اگر مستجاب الدعوه و مقرب خدا بودی باید دعا می کردی خداوند برای تو خانه ای در جای دیگری از شهر برساند که تو را چنین از شرّ او آسوده کند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_سی_پنج
الهام متولد سال ۶۷هستم...
نیمه شب صدای جیغهای وحشتناکی رو شنیدیم.صدا از خونه ی عمو فرهاد بود نفهمیدیم چطوری خودمونو به طبقه ی پایین رسوندیم.وقتی رسیدیم با پیکر بی جان معصومه رو به رو شدیم..معصومه به قصد خودکشی ۵۰تا قرص خورده بود..زن عمو داشت خودشو میکشت..عربده میکشید و هاشم رو فحش میداد و دخترشو صدا میکرد.اورژانس رسید وسریع معصومه رو سوار کردند..منم باهاشون رفتم..زن عمو حالش خیلی بد بودومیگفت:به خاطر هاشم خودکشی کرده..دخترم بمیره خودم هاشم رو میکشم..رقیه ببین میتونی بفهمی اون دختره معشوقه ی هاشم کیه..؟؟اگه بتونی پیداش کنی میرم بهش التماس میکنم پاشو از زندگی دخترم بکشه بیرون..زن عمو اشکشو پاک کرد ادامه داد:من مطمئنم دخترم بازم خودشو میکشه،اون دختر ضعیفه هست..سکوت کرده بودم..معصومه از مرگ نجات پیدا کرد اما من خیلی داغون بودم..هاشم بهم پیام داد:حال معصومه چطوره .؟با خودم به لحظه هایی که معصومه داشت میمرد فکر میکردم...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سوادزندگی
مراقب شرایط درونت باش...
اگر عصبانی هستی..
اگر حسادت میکنی...
اگر اشتیاق به جر وبحث داری...
اگر حالت دفاعی داری...
اگر نیاز به محق بودن داری...
اگر رنج عاطفی داری...
اگر...
هر چه هست، متوجه آن باش و واقعیتِ لحظه را بشناس، اين تجربه تو نيست كه به تو شكل ميدهد، بلكه تو با درك تجربهات، به خودت شكل ميدهي...
خردمند با نفس خویش در نبرد است و نادان با دیگران!
تنها فروتنی میتواند نَفْس را نابود کند.
نَفْس ترا از خدا دور میکند.
در به سمت خداوند باز است، اما درگاه آن بسیار کوتاه است.
برای ورود باید خم شد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
چندتا نکته برای داشتن یه زندگی بهتر:
🍃-بهترین راه برای رها شدن از زیاد فکر کردن ،تمرکز کردن روی یک هدفه
🍃-برای زندگی کردن به سبک خودت تاجایی که به خودت و دیگران آسیب نزنی به تایید کسی نیاز نداری پس کاری که دوست داری رو انجام بده
🍃-شجاعت و جسارتت وقتی شروع به رشد می کنه که بفهمی هیچکس جز خودت قرار نیست تورو نجات بده و به اهدافت برسونتت
🍃-وقتی که عصبانی میشی یکی از راهکار ها و تکنیک ها اینه که هیچ واکنشی نشون ندی
🍃-پولتو خرج چیزایی کن که برات نشاط آور و مفید باشه
🍃-برای تموم کردن کارات یه مهلتی تعیین کن..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔅#پندانه
✍️ اگر زندگی بهتر میخواهی، خودت را تغییر بده نه دیگران را
🔸مردی برای مشاوره نزد من آمد. او پسر مؤمنی است.
🔹شروع به تعریف از زندگیاش میکند و میگوید:
یک بار همسرش طلاق گرفته و ازدواج دوم کرده و اکنون زن دوم او هم از او طلاق میخواهد.
🔸میگویم:
متوجه شدم! کفایت میکند.
🔹در خودرو یک چرخ شیارداری هست که به آن فولی میگویند و تسمه بر آن سوار میشود. اگر این فولی خراش برداشته و نامیزان شود هر تسمهای بخواهد آن را بگرداند، بهمرور رشتهرشته شده و پاره میشود.
🔸اکنون نیز فولی تو ریشریش شده و باید اصلاح شود، که اگر اصلاح نشود هر زنی که برای تسمه و گرداندن زندگیات بر زندگی تو وارد شود، دیر یا زود عاصی شده و طلاق خواهد خواست.
🔹تو باید خودت را اصلاح کنی تا زندگیات اصلاح شود، چراکه تغییر همسر هیچ تغییری در زندگی تو ایجاد نخواهد کرد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💖 #خانواده_بهشتی💖
☯بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه"
☯اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی"
☯امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟"
☯حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد.
☯مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم .
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌹
🔘داستان کوتاه
مردی نابینا درون قلعهای گرفتار شده بود و نومیدانه میکوشید خودش را نجات دهد.
چاره را در این دید که با لمسکردن دیوارها دری برای رهایی پیدا کند.
پس گرداگرد قلعه را میگشت و با دقت به تمام دیوارها دست میکشید.
همچنان که پیش میرفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد.
ناگهان برای لحظهای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش میکرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا میتوانست رهاییاش را به ارمغان آورد، پس به جستجویی بی سر انجامش ادامه داد.
بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه گاه تلنگری شبیه خارش دست، لذتهای گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم میکند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_سی_هفت
الهام متولد سال ۶۷هستم ...
نزدیک ظهر بود که معصومه رو آوردند .هاشم شب از همشون عذر خواهی کرده و عمو و زن عمو به قول خودشون هاشم رو بخشیدند بخاطر دخترشون، هاشم نرفت پادگان چون باباش گفته بود دوهفته نرو فوقش جریمه اشو من میدم،اما معصومه رو عقد کن بعد برو..مامان گفت:الهام دیگه کاملا هاشم رو فراموش کن چون قراره عقد کنندو ماهم ازاین خونه میریم پیش عزیز تا جلوی چشمات نباشه.گفتم:مامان!من عاشق هاشم هستم بگو چه خاکی تو سرم بکنم.؟مامان گفت:دوام بیار تو میتونی ،اما معصومه خیلی ضعیفه ،برای معصومه خیلی بد کردند که بذر این عشق رو از بچگی تو قلبش کاشتند.رفتم پیش معصومه و گفتم:باید خوب به خودت برسی و خوب شی چون داری عروس میشی.گفت:اره،من دنیا و زندگیم هاشمه ،اگه اون نباشه نمیخواهم زنده باشم.کنار معصومه نشستم و گفتم:مطمئنم که هاشم هم بدون تو نمیتونه زندگی کنه..معصومه گفت:الهام !منو هاشم خواهرنداریم ،هردو فقط برادر داریم..تو همیشه مثل خواهر منو هاشم بودی ،میخواهم تو همه ی مراسمها و خریدها تو هم کنارمون باشی...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸🍃🌸🍃
پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت:تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت میدونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره... باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.
پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت... هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟
مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمینگیر نشدم ازش مراقبت میکنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او میگفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!خيلى شرمنده ام!
از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
پسربچه اي پرنده زيبايي داشت،او به آن پرنده بسيار دلبسته بود حتي شبها هنگام خواب، قفس پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد....
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگي او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند...
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نمي خواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد انجام مي دهم....
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مي آید...
برادرش گفت:
الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...
پسرك آرام و محكم گفت:
خودم ديشب آزادش كردم!!!!! با آزادي او خودم هم آزاد شدم...
اين حكايت همه ما است...
تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم،پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، زيبايي، عنوان آكادميك و مدرکشان است...
خلاصه هر كسي خود را به چيزي بسته است...!👌✨💐
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🍃شش درس مهم زندگی که لازم است هرروز به خودتان یادآوری کنید:
شخصیت از سنگ ساخته نشده است. می توانید هرطور که میخواهید تغییر کنید
هرگز والدینتان را رها نکنید. آنها دلیل اینجا بودن شما هستند
هرگز بین عشق و دوستی هایتان دست به انتخاب نزنید. هردو نقش مهمی در زندگی شما دارند
مردم می گویند: قلبت رو دنبال کند. در هر موقعیتی این توصیه درستی نیست. در عوض "به قلبت گوش کن و با مغزت حرکت کن"
زمان تقریبا همه چیز را التیام می بخشد. زمان بدهید و تغییر را تجربه کنید
افکار، احساسات را کنترل می کنند. احساسات، رفتارتان را کنترل می کنند. پس خوب فکر کنید تا خوب رفتار کنید و نتیجه خوب بگیرید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ﺗﻘﺪﯾﻢ به زنـــان ایران زمین
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﺎﺯ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺁﺳﻮﺩﮔﯽ
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﭘﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﺪﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ
💚ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺪﻡ ﻭ ﯾﮏ ﻫﻢ ﺻﺪﺍ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﺴﺘﯽ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﺎﯾﻨﺪﮔﯽ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻟﻄﯿﻒ؛ ﻓﺼﻞ ﺑﻬﺎﺭ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺎﺷﻘﯽ؛ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ
💛ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺎﻃﻔﻪ؛ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﻌﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺻﻔﺎ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺭﺍﺯ؛ ﻣﺤﺮﻡ؛ ﯾﮏ ﺭﻓﯿﻖ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﺎﺭ ﯾﮑﺪﻝ؛ ﯾﮏ ﺷﻔﯿﻖ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺮﺩ
❤️ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺪﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺭﺩ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺣﺲ ﺧﻮﺵ؛ ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺐ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻮﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﻧﺼﯿﺐ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﺎﻏﻬﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﺧﺪﺍ
💙ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺟﺪﺍ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﻔﯿﻖ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﯾﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻧﻮﺭﻫﺎ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺳﺎﺯ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺟﺎﻥ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﺮﻫﻢ ﻫﺮ ﺧﺴﺘﮕﯽ
💜ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﺑستگی
❤️پیشاپیش روز مادر و روز زن مبارک
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فردی از عارف خواست
که او را موعظه کند
عارف گفت :
#مـرنج و #مـرنجـان
گفت:
«مرنجان را فهمیدم
یعنی کسی را اذیت نکنم
ولی «مرنج» یعنی چی؟
چهطور میتوانم ناراحت نشوم
مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده
یا فحش داده ، چهطور نباید برنجم؟
عارف پاسخ داد:
علاج آن است که خودت را کَسی ندانی
و اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمیرنجی
جفا کشیم و ملامت خوریم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_سی_هشت
الهام متولد سال ۶۷هستم...
معصومه گفت:میخواهم تو همه ی مراسمها و خریدها تو هم کنارمون باشی..گفتم:هر وقت خواستید برید خبرم کنید..ازشون خداحافظی کردم و اومدم پایین ،کارم شده بود تو خلوت اشک ریختن..هاشم چند بار پیام داد که بیا باهم حرف بزنیم.الهام بیا برای آخرین بار.جوابشو قاطع نوشتم:نه معصومه رو تنها نزار..مثل شمع جلوی چشمهایم مامان اب میشدم..اینبار زنگ زد و گفت:الهام اگه نبینمت عروسی رو بهم میریزم..با مامان مشورت کردم و رفتم.تو خیابون قرار گذاشته بودیم اما چند محل پایین تر..وقتی هاشم رو دیدم گفت:بیا اینجا مغازه ی دوستمه ،خالیه..بیا تورو مال خودم کنم ،اون وقت مجبور میشند تورو به عقد من دربیارند .گفتم:نهههه ،من نمیتونم به اعتماد مامانم خیانت کنم..هاشم بزور دستمو گرفت تا بکش داخل مغازه که گفتم:ولم کن ،وگرنه جیغ میکشم..گفت:جیغ بکش برام مهم نیست ،مهم اینکه تو مال من باشی.گفتم:اگه واقعا عاشقمی ولم کن چون من الان دارم اذیت میشم..اما ول نکرد و منم جیغ کشیدم وکمک خواستم......
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
زندگی تان را مصرف کنید
بله درست متوجه شدید
ما همه مصرف کننده ايم، پس زندگیتان را مصرف کنید
شما یک شیشه عطر را تا آخرین قطره مصرف می کنید. چرا؟ چون ارزشمند است.
زندگی خیلی ارزشمندتر از این حرف هاست. تلاش کنید زندگیتان را تا جای ممکن مصرف کنید.
فرصت زندگي، مصرف زندگي
هیچ فرصتی از زندگی را برای زندگی کردن از دست ندهید. منظور این نیست که فقط کار کنید یا مال اندوزی کنید، نه!
منظور این است که لحظه لحظه زندگی را لمس کنید.
از زندگی تان زباله درنیاورید، تا آنجا که جا دارد، مصرف کنید.
تمام استعدادهایی را که دارید، مصرف کنید و نگذارید استعدادها، توانایی و پتانسیل تان هدر برود.
“کارل راجرز”
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#یک داستان یک پند
💫شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد:
🌿در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت.
سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.!
قدری جلوتر شترهایی 🐪🐪قطار وار از كنارم میگذشتند...
ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود
🌹به مسجد رفتم و فكر میكردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود؟!
💫در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی!
گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم...
گفتند: لگد شتر🐪 هم كه به تو نخورد!
👌اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد