⚠️خشونت های عاطفی نسبت به كودك و نوجوان عبارتند از:
🔻طرد کردن
🔻قهرکردن
🔻محبت م عددشروط (منظور محبتی كه با شرط ابراز بشه اگر مرتب باشی دوستت دارم)
🔻 نمیخوام ببینمت
🔻 برو دیگه دوستت ندارم
🔻 دیگه مامانت نمیشم
🔻اصلا با من حرف نزن
🔻برو از جلوی چشمم دور شو.
❌سردی عاطفی و حتی طردهای فیزیکی مثل:
🔻میبرم میذارمت سر راه
❌همگی خشونت عاطفی هستند و باعث ناامنی کودک و نوجوان میشوند.
☝️مراقب حرفهايی كه فرزندانمان ميزنيم، باشيم!!!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💢عاقبت طمع
مرحوم شيخ عبدالحسين خوانساري گفت : در كربلا عطاري بود مشهور و معروف ، مريض شد و جميع اجناس دكان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نكرد؛ و جميع اطباء اظهار نااميدي از او كردند.
گفت : يك روز به عيادتش رفتم و بسيار بدحال بوده و به پسرش مي گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بياور براي خانه مصرف كنيد تا به خوب شدن يا مردن راحت شوم ! گفتم : اين چه حرفي است مي زني ؟!
ديدم آهي كشيد و گفت : من سرمايه زيادي داشتم و جهت پولدار شدن من اين بود كه يكسالي مرضي در كربلا شايع شد كه علاج آنرا دكترها منحصر به آبليموي شيراز دانستند.
آب ليموگران و كمياب شد. نفسم به من گفت : قدري آب ليمو داراي چيز ديگر ممزوج به او كن و بوي آب ليمو از آن فهميده مي شد او را به قيمت آب ليموي خالص بفروش تا پولدار شوي .
همين كار را كردم ، و آب ليمو در كربلا منحصر به دكان من شد و سرمايه زيادي از اين مال مغشوش بدست آوردم تا جائي كه در صنف خودم مشهور شدم به پدر پولهای هزارهزاري.
مدتي نگذشت كه به اين مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براي معالجه فايده اي نكرده است ، فقط همين آخرين متاع بود كه گفتم اين را بفروشند يا خوب مي شوم يا مي ميرم و از اين مرض خلاص مي شوم..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هرگز با مشت گره کرده نمی توان به کسی دست داد.
هرگز با انگشت کثیف به عیب های دیگران اشاره نکن.
هرگز در یک زمان دنبال دو خرگوش ندو.
هرگز از رودخانه ای که خشک شده به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمی شود.
هرگز با آدمهای کوچک نمی توان کارهای بزرگ انجام داد.
هرگز برای کودکان اسباب بازی جنگی هدیه نبر.
هرگز دریای آرام از کسی ناخدای قهرمان نمی سازد، حادثه پذیر باش.
هرگز برای سنجش عمق یک رودخانه با دو پایت وارد آن نشو
هرگز از کسی که همیشه با تو موافق و همراه است چیزی یاد نمی گیری.
هرگز سه نفر را فراموش نکن: کسی که در سختی ها رهایت کرده، کسی که در سختی ها یاریت کرده، کسی که در سختی ها گرفتارترت کرده
هرگز نگذار آگاهی از عیب هایت تو را بترساند.
هرگز با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکن چون او چیزی برای از دست دادن ندارد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
«بهنظرت بزرگترین راه هدردادن وقت چیه؟» موش کور گفت:
«اینه که خودت رو با بقیه مقایسه کنی.»
پسرک پرسید:
«نصیحت دیگهای هم داری؟»
اسب گفت: «اینکه بقیه چطور باهات رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه.»
«همیشه یادت باشه که تو ارزش داری، تو مهمی، تو عزیزی، و چیزی رو به دنیا اضافه میکنی که هیچکس دیگهای از پسش برنمیآد.»
پسرک گفت:
«بعضی وقتها میترسم شماها بفهمین من معمولیام.»
موش کور گفت: «عشق و علاقه نیازی به خاصبودن نداره.»
پسرک پرسید:
«اگه قلبمون زخمی شد چیکار کنیم؟» «با دوستی و همدردی و زمان باندپیچیش میکنیم، تا اینکه دوباره با امید و خوشحالی بیدار بشه.»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_لیلا
#درس_عبرت
#پارت_هفتاد_یک
سلام اسمم لیلاست...
نزدیک ساعت چهار آماده شدم که برم، سعی کردم تمام اعتماد به نفسمو یه جا جمع کنم و محکم حرفمو بزنم..وقتی وارد کافه شدم استاد بی صبرانه منتظر بود، بهش سلامی کردم که با خوشرویی جواب داد و گفت امیدوارم خوش خبر باشی لیلا خانوم ..بی مقدمه رفتم سر اصل مطلب و گفتم من ازدواج کردم ولی یه ازدواج ناموفق، هنوز جدا نشدم و دارم با شوهرم زندگی میکنم، اون به من خیانت کرد و زندگیمو نابود کرد، الان نمیخوام دوباره اشتباه اونو تکرار کنم، درسته ما هیچ حس و علاقه ای بینمون نمونده ولی اسم اونو هنوز به عنوان شوهر دارم یدک میکشم و تا وقتی که طلاق نگرفتم..نمیخوام وارد یه رابطه هرچند سالم بشم، از یه طرف دیگه من امسال میخوام فقط تمرکزم رو درسم باشه و به هیچی فکر نکنم لطفا منو ببخشید که انقدر رک حرفامو زدم..استاد با چشمایی از حدقه بیرون زده نگاهم میکرد و گفت داری شوخی میکنی با من؟گفتم نه کاملا جدی ام..با حالی زار گفت نکنه چون میخوای منو از سرت باز کنی میگی شوهر داری؟ توروخدا راستشو بهم بگو، قسم بخور که متاهلی..گفتم به تمام مقدساتی که قبولش داری قسم من یه زن متاهلم..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه 💫
• اگر بیشتر کتاب های روانشناسی رو بخونی، به این 30 نکته میرسی :
. متواضع و فروتن باش.
. خودت رو دست کم نگیر.
. برای فردات برنامهریزی کن.
. وقت شناس باش.
. بدون در چهوقت باید سکوت کنی.
. برای هر مناسبت کوچیک جشن بگیر.
. روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.
. همیشه در حال آموختن باش.
. آنچه میدانی به دیگران بیاموز.
. روز تولدت یک درخت بکار.
. دوستان جدید پیدا کن اما دوستان قدیمی را از یاد نبر.
. به دیگران متکی نباش.
. رازدار باش.
. فرصت لذت بردن از خوشیهایت را به بعد موکول نکن.
. اشتباههات رو بپذیر.
. شجاع باش، حتی اگر نیستی، وانمود کن که هستی؛ هیچکس نمیتواند تفاوت این دو را تشخیص دهد.
. سحرخیز باش.
. وقتی عصبانی هستی سراغ کاری نرو.
. تا وقتی شغلی پیدا نکردی، شغل فعلیت رو از دست نده.
. برای تمام موجودات زنده ارزش قائل باش..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
موضوع : #بداخلاقی ، جهنمی که خاموش میشود! اگر بخواهیم ...
✍ دوستم ندارند!
کاملاً حس میکنم که بخاطر جایگاهم، احترامم میکنند و این محبت قلبی نیست!
چند روز هم که نباشم، کسی دلش برایم تنگ نمیشود!
البته حق دارند بندگان خدا ...
• تا خطایی میکنند من قدرت تحمل خطاهای ریز و درشتشان را ندارم!
• سختیها و مشکلات که به من فشار میآورند، عصبیتر و تندخوتر میشوم!
• در مسافرتها و مهمانیها تحمل نظرات مخالف و شرایط سخت را ندارم!
• نمیتوانم به راحتی و بیتوقع به پایشان مهر بریزم!
حق دارند بندگان خدا...
※ ※ ※ ※ ※ ※ ※ ※ ※ ※
نگران نباشید؛
قلبهای دیگران حالشان تغییر میکند؛ اگر حال درون شما تغییر کند.
نگران نباشید؛ هنوز تا وقت هست و فرصت دنیامان تمام نشده؛ میتوانیم این اژدهای بدخلقی را که دیگر شاکلهی روح ما را ساخته از جانمان برکنیم و درونی زیبا بسازیم!
✘ سخت هست.. تمرین میخواهد!
زمین خوردن دارد، استقامت میخواهد... اما میشود!
ذره ذره ذره باید از آتش بدخلقی که اول خودمان را میسوزاند بعد دیگران را ، دور شد.... و ذره ذره ذره به بهشت نزدیک شد.
• اگر خودمان یا اطرافیانمان گرفتار بدخلقیاند، کلیپ زیر رو پیشنهاد میکنم نگاه کنید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✅مثل_مداد_باش
✍حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه مینويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت : مهم تر از نوشتـه هايم ، مـدادی است کـه با آن مینويسم ، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد! حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آنها را بدست آوری
👈اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست!
👈 دوم : گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی ، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد!
👈سـوم: مداد هميشه اجازه میدهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم ، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست!
👈 چهارم : چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است ، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد!
👈پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_لیلا
#درس_عبرت
#پارت_هفتاد_دو
سلام اسمم لیلاست...
از شدت ناراحتی چشماش قرمز بود و اروم با خودش زمزمه میکرد وای خدای من باورم نمیشه تمام باورام نقش بر آب شدن و بعدش با عجله معذرت خواهی کرد که این مدت مزاحمم شده و رفت..با رفتنش قطره اشکی از چشمم چکید و با خودم گفتم من بهترین تصمیمو گرفتم، درسته خیلی تنهام و به یه همدم احتیاج دارم ولی نمیخواستم خودمو بدنام کنم،واسه همین جلوی تمام حس های دخترونه مو گرفتم و سرکوبش کردم،درسته آرمین اشتباه بزرگی کرده بود ولی نمیخواستم منم مثل اون کثیف باشم، من جور دیگه قرار بود ازش انتقام بگیرم..با حالی بد از کافه زدم بیرون، انقد تو خیابونا دور خودم چرخیدم که بالخره آروم شدم و رفتم سمت خونه بابام.همه دور هم جمع بودن، من که رفتم به قول خودشون جمعمون جمع شد.. الهه سنگین شده بود و مثل پنگوئن راه میرفت، همیشه دستمو میذاشتم رو شکمش و با ذوق و شوق حرکت بچه رو حس میکردم..وقتایی که حالم بد بود الهه با حرفاش آرومم میکرد و مثل یه خواهر برام بود و حسابی دلش برای زندگیم میسوخت و میگفت آرزومه زندگیت بهتر شه..مامان دیگه بیخیال شده بود و کمتر نبود آرمین تو زندگیم رو تو سرم میزد، انگار همینکه از نظر مالی تامین بودم خانوادمم راضی به نظر میرسیدن....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
برای بهبود حال روحی و دوری از افسردگی چه کارهایی انجام بدیم؟ :
1- رئوف و مهربان باشید.
2- برای خود وقت بگذرانید.
3- خدا را شکر کنید و سپاس گزار باشید.
4- مسایلی که باعث اذیت شما می شود را شناسایی کنید و کم کم حذف کنید : توصیه می شود برای تمرکز حواس خود و ریلکس کردن ذهن خودتان از مدیتیشن و فعالیت های ورزشی استفاده کنید و به پیاده روی بپردازید.
5- سعی کنید روی مسائلی که باعث عصبانیت شما می شود کنترل لازم را داشته باشید.
6- موسیقی مورد علاقه خود را گوش بدهید.
7- حرکات کششی انجام دهید.
8- تماشا کردن رنگ سبز : زمانی که حال روحی خوبی ندارید تحقیقات نشان داده است که تماشای رنگ سبز می تواند خلق و خوی شما را آرام کند و در خوب شدن حال روحی شما نقش مهمی ایفا کند. مثل نگاه کردن به عکس های جنگل، گل و گیاه و...
9- آدامس بجوید : جویدن آدامس در شرایطی که عصبانی هستید و از نظر روحی مساعد نیستید می تواند یک راه کار مناسب برای حس آرامش شما و بهبود حال روحی شما گردد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✔✔ قدرت گریه: چطور اشکها میتوانند ما را درمان کنند؟
گریه کردن یه نوع تخلیهی احساسی طبیعی و سالمه. خیلی از ما بهجای اینکه احساساتمون رو بیان کنیم، سعی میکنیم آنها رو پنهان کنیم. اما آیا میدونستی که گریه کردن میتونه به کاهش استرس و اضطراب کمک کنه؟
تحقیقات نشون میده که اشکها نه تنها احساسی رو که در دل داریم آزاد میکنن، بلکه به ما کمک میکنن تا از لحاظ عاطفی سبکتر بشیم.
الان که در مورد این موضوع صحبت کردیم، میخوام ازتون بپرسم: آخرین باری که گریه کردید کی بود؟ چه احساسی داشتید؟ آیا بعد از گریه احساس بهتری پیدا کردید؟
بیاید با هم درباره این تجربهها صحبت کنیم. گریه کردن هیچوقت نشونهی ضعف نیست، بلکه نشونهای از انسانیت ماست..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سیاست
سیاست و مدیریت زندگی مخصوص بانوان عزیز
1⃣استقلال و قدرت مرد را با سوال کردن زیاد از بین نبرید.
2⃣آیا میدانید با بعضی از سوال ها مانند تا به حال کجا بودی ، مرد احساس بی استقلالی میکند؟
3⃣به فکر کنترل و تغییر شوهرتان نباشد ؛ چرا که اوضاع بدتر میشود .
4⃣اگر قدرت مرد در خانه تخریب شود ، زن نمیتواند جایگاه آن را در خانه پر کند
5⃣آیا میدانید با جدل کردن ، فریاد زدن و سوال های زیاد ، خصوصا جلوی بچه ها قدرت مرد را کاهش میدهید؟
6⃣سعی نکنید حرف آخر را در زندگی شما بزنید.
7⃣مردان بیشتر دوست دارند در کارهایشان به آن ها آفرین گفته شود.
8⃣اگر شوهرتان یکی از وسایل خراب خانه را درست کرد ، او را تشویق کنید.
9⃣مردان دوست دارند بخشی از تعریف و تحسین را از همسرشان بشنوند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_لیلا
#درس_عبرت
#پارت_هفتاد_سه
سلام اسمم لیلاست...
آرمین بعد از ده روز قهر بلاخره اومد خونه و گفت پس فردا روز جشنه..بعدشم یه دسته پول تا نخورده گذاشت رو میز و رفت بیرون. پول و که شمردم مبلغ قابل توجهی بود،زنگ زدم به مامان که اگه وقت داره عصر باهم بریم خرید، گفت آره الهه هم رفته خونه مادرش کار خاصی ندارم بیا..تو مرکز خرید مامان مدام سوال میکرد که جشن به خاطر چیه؟ چرا ما دعوت نیستیم پس؟ هرچی میگفتم فقط همکاراش هستن تو گوشش نمیرفت که نمیرفت، میگفت آرمین مارو آدم حساب نمیکنه..احساس میکردم مامان ناراحته،هرچیم بهش میگفتم هر لباسی میخوای انتخاب کن تا برات بخرم اما روی خوش نشون نمیداد .بالاخره یه لباس نیلی که روی سینه اش سنگ کاری شده بود و یه جورایی برق میزد انتخاب کردم، هرچند که میدونستم آرمین اصلا براش مهم نیست و مشکلی با لباس های باز نداره.. یجورایی از اول زندگیمون احساس میکردم چیزی به عنوان غیرت تو وجودش نیست! بعد خرید لباس مامان که اوقاتش خیلی تلخ بود رسوندمش خونه، بی خداحافظی پیاده شد و حتی تعارف نکرد برم داخل..!واقعا از مامان انتظار این رفتارها رو نداشتم، اون اصلا شرایط منو درک نمیکرد و فکر میکرد همه چی عادی شده مثل قبل....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#تلنگر 👌👌
🌼ده خط اما یک عمر تفکر
بالا رفتن سن حتمی است....
امــا
اینکه روح تو پیر شود
بستگی به خودت دارد ... !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ...
ﺯﻧﺪﮔـــے ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزاد
نه از دست دادن معشوق است
نه رفتن یار
نه تنهایی...
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی آن هنگام تمام میشود
که دلش پیر شود
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح میداد که چگونه همهچیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده، دوستان و… مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟ و پسر کوچولو پاسخ داد:" البته که دوست دارم."
روغن چطور؟ نه!
و حالا دو تا تخممرغ. نه مادربزرگ!
آرد چی؟ از آرد خوشت میآید؟
جوش شیرین چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همهشان به هم میخورَد.
بله، همه این چیزها به تنهایی بد بهنظر میرسند اما وقتی بهدرستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست میشود. خداوند هم بههمین ترتیب عمل میکند. خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوقالعاده میرسن..
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروز جمعه↯
☀️ ۲ آذر ۱۴۰۳
🌙 ۲۰جمادی الاول ۱۴۴۵
🌲۲۲ نوامبر ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
اللهم صل علی محمد و آل محمد
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
صبحتون سرشار
از لطف بی کران حضرت حق
الهی لبخند شیرین رو لباتون
همیشگی باشه
لحظه هاتون شيرين
سلام #صبح_بخیر 🌺
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
در زندگی، هیچکس
بـرایت پلی نخواهد ساخت
تا به آن طرف رودخـانهٔ
زندگی قدم بگذاری،
هیچکس بهجز خودت.
بیگمان بدان که برای گذشتن
از رودخانهٔ زندگی راهها،
پلها و روشهای بیشماری
وجود دارد
ولی بـرای ساختن و
استفاده کردن از آنها،
باید از خود گذشتگی داشته باشی،
باید خطر کنی. تنها یک مسیر
در سرتاسر دنیا
وجود دارد که هیچکس در آن قدم نخواهد گذاشت،
جز خودِ تـو و اما مقصد
این مسیر کجاست؟
مپرس، تنها خود را
به دست مسیر بسپار.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🍀 مدارتان را تغییر دهید ؛
اکثریت افراد وقتی با اتفاق ناراحت کننده ای روبرو میشوند به آن به چشم یک بدبختی و شکست می نگرند در حالیکه آن اتفاق آمده است تا به آنها وضوح بیشتری را نشان دهد، وقتی در شرایط ناخوشایندی قرار میگیرید دقیقا متوجه میشوید چه چیزی می خواهید و کافیست مدارتان را تغییر دهید، زمانیکه مدام با افراد نامناسب ، با مشکلات مالی بیشتر، با استرس و نگرانی روز افزون مواجه میشوید یعنی "در این لحظه" در مدار مناسبی نیستید.
🔹چگونه وارد یک مدار میشویم؟
باورهای شما تعیین کننده مداری است که در آن قرار می گیرید، اگر باورهای نامناسبی در خصوص روابط داشته باشید پس با افراد نامناسب برخورد می کنید همینطور در مورد پول، سلامتی، آرامش و غیره
🔰 اگر باورهایمان را در مورد هر چیزی"متعهدانه" تغییر دهیم مدارمان تغییر میکند آنوقت عشق بی پایان، ثروت بی پایان، سلامتی بی پایان و همه چیز به ما بخشیده میشود.
برای تغییر مدار باید تمرینات ذهنی مناسب را انجام داد تا به نتیجه مناسب رسید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
⛔️یادمون باشه هرگز برای اینکه بچه هارو از خرید منصرف کنیم ، این جملات رو نگیم:
🔹پول نداریم
🔹نمیتونیم ازینا بخریم
🔹نمیخواد تو لازم نداری
🔹پول ما نمیرسه اینا گرونه
🔹مگه بابا چقدر حقوق میگیره چرا درک نمیکنی
🔺این جملات باعث آسیب به #امنیت_روانی کودک میشه و #تفکر_فراوانی رو در بچه ها از بین میبره
در اینجور مواقع، بهتره بگیم:
🔸امروز برای خرید وسایل دیگه ای اومدیم
🔸از روی لیست خریدمون چیزهایی که نوشتیم رو باید تهیه کنیم
🔸میتونیم برای خریدش برنامه ریزی کنیم
✅در چنین مواقعی پول تو جیبی خیلی کمک کنندههست.
🔹مثل همیشه، #همدلی و ایجاد آمادگی ذهنی هم خیلی کمک میکنه:
بچه ها امروز میخوایم بریم خرید، اونجا کلی خوراکی خوشمزه هست که آدم دلش میخواد که همهشو داشته باشه، ولی ما الان میخوایم چیزهایی که توی لیست خرید نوشتیم رو تهیه کنیم و الان برنامه خرید یک خوراکی رو داریم، اگه همشونم داشته باشیم برامون مضره و ممکنه دلدرد بگیریم❗️
(یعنی خواسته و احساست برای من مهمه، نادیده گرفته نمیشه)
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_لیلا
#درس_عبرت
#پارت_هفتاد_چهار
سلام اسمم لیلاست...
روز جشن رفتم آرایشگاه موهامو رنگ لایتی زدم بعدم جمع کردن بالای سرم و یه آرایش نیمه ملایم مات هم برام انجام دادن که کلا تغییرم داد..از خودم راضی بودم میدونستم واسه امشب روی خیلی ها کم میشه..طبق آدرسی که آرمین فرستاده بود باغ بیرون شهر بود، وقتی به سختی باغ و پیدا کردم زنگ زدم آرمین اومد دم در استقبالم منو که دید سوتی کشید و گفت چه کردی بانو امشب از کنارم جم نخور که میترسم بدزدنت..به تعریف های آرمین توجهی نکردم، از در پشتی وارد ساختمون شدیم، لباسمو عوض کردمو و بعد با آرمین وارد سالن شدیم همه نگاه ها سمت ما کشیده شد و وقتی به همه خوش آمد میگفتم بعضی ها با حسرت و بعضی ها هم با تحسین نگاهم میکردن..مهمونی به خوبی و خوشی گذشت فردا صبح با عجله بیدار شدم و راه افتادم سمت موسسه..همش خدا خدا میکردم که امروز استاد صالحی رو نبینم، واقعا روبه رو شدن باهاش سخت ترین کار دنیا بود..کلاس که شروع شد بعد یکم درس دادن آزمون تست گرفتن که مال من افتضاح شد، استاد حسابی از دستم شاکی بود میگفت اون از چند روز غیبت که داشتی اینم از نتیجه امتحانات.. اگه میخوای اینجور ادامه بدی سر کلاس من نیا...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📚زندگي همچون انعكاس صوت است
پسر بچه اي كه از مادر خود عصباني شده بود، بر سرش فرياد كشيد: «از تو متنفرم، متنفر!» و از ترس تنبيه شدن، از خانه فرار كرد. او از دره اي بالا رفت و فرياد زد: «از تو متنفرم، متنفر!» انعكاس صدايش به خودش بازگشت: «از تو متنفرم، متنفر!»
از آنجا كه او تاكنون هرگز انعكاس صوت را تجربه نكرده بود، ترسيد و براي درامان ماندن، به سوي مادرش رفت و به وي گفت: «در دره پسر بچه بدي بود كه فرياد مي زد: «از تو متنفرم، متنفر» مادر كه پي به موضوع برده بود، از پسرك خواست به دره برگردد و اين بار فرياد بزند: «دوستت دارم، دوستت دارم!» پسرك به دره بازگشت و فرياد زد: «دوستت دارم، دوستت دارم!» و انعكاس همين كلمات به سويش بازگشت و به پسرك آموخت كه زندگي ما، همچون انعكاس يك صوت است؛ آنچه را كاشته ايم، درو مي كنيم..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌱
•اگه میخوایی توی یکسال آینده تبدیل به یه آدم دیگه شی باید سعی کنی عادت های بدتُ تغییر بدی :
-اگه تمرکز و خواس پرتی برات عادی شده،توانایی خلق آثار مبتکرانه و مهم درسی رو از دست میدی،هر روز حداقل ۲۰ دقیقه فقط به خودت و اهدافت فکر کن
-اگه بهونه آوردن برات عادی شده توانایی تصمیم گیری ازت گرفته میشه پس،سعی کن با قدم های کوچیک شروع کنی و خودتو موظف کنی حتما ۲۰ دقیقه هر روز باید به هدفت بپردازی و هر روز این زمان رو ۵ دقیقه افزایش بده
-سعی کن کم کم عادت های خودت رو عوض کنی توی غذا خوردن،وقت گذاشتن برای افرادی که تورو از هدفت دور میکن و ...
-اگه میخوایی به موفقیت بزرگی برسی باید کاری رو انجام بدی که ۹۵ درصد دیگه هیچوقت انجامش ندادن! پس جا نزن و ادامه بده
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_لیلا
#درس_عبرت
#پارت_هفتاد_پنج
سلام اسمم لیلاست...
با حرف استاد انگار باز امید تو دلم جوونه زد و به خودم تشر زدم من باید واسه هدفی که داشتم بی وقفه درس بخونم وگرنه تیرم به سنگ میخورد..کلاس که تموم شد همینکه پامو گذاشتم تو راهرو با استاد صالحی روبه رو شدم، خیلی عادی اومد سمتم و سلام کرد و گفت خانم سلطانی غیبتاتون داره طولانی میشه، موردی پیش اومده که سر کلاس نمیاین؟؟از برخورد عادیش جا خوردم یجوری برخورد میکرد انگار هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده بود و همه چی عادی بود!وقتی دید جوابشو نمیدم گفت خانم سلطانی بابت همه چیز ازتون معذرت میخوام، من نمیدونستم شما متاهلید وگرنه چنین جسارتی نمیکردم..گفتم خواهش میکنم منم این چند وقت درگیر بودم انشالله از این هفته دیگه غیبت نمیکنم و مرتب میام..استاد با لبخند سری تکون داد و رفت، خوشحال شدم از نحوه برخورد عاقلانه اش..از اون روز، شب و روزم شد درس خوندن و تست زدن حتی جمعه ها هم به خودم استراحت نمیدادم و سخت درس میخوندم..دقیقا یک ماه و نیم بود که خونه بابام نرفته بودم، مامان و الهه دو دفعه اومده بودن دیدنم و هربار من بهونه میاوردم و نمیرفتم پیششون، مامان کلی غر میزد و گله میکرد...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧَﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی ﺭﻓﺘﻦ
ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍی!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ
ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ
ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ.....
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد