eitaa logo
شهدای مدافع حرم
380 دنبال‌کننده
38.7هزار عکس
31.2هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
و سلام بر او که می گفت (: وقتے ڪار فرهنگے را شروع مےکنید با اولین چیزے ڪہ باید بجنگیم خودمان هستیم... چرا که تازه اول مبارزه هست و آنجاست که شیطان به سراغمان می آید... | شهیدمصطفی‌صدر‌زاده | # روزتون متبرکـ بنگاه شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
با هم رفتیم ارومیه. شب توی راه بودیم. از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، نماز صبح بخوانیم. می خواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود و بیابان. تا می رسیدیم به خوی، نماز قضا می شد. 🔹مهدی جوش می زد. آخر بلند شد و به راننده گفت همان جا نگه دارد. کتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک ها نماز خواند. 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅🖤 شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤
سخنان مقام ‌معظم ‌رهبری‌ را گوش کنید؛ قلب‌ شما را بیدار می‌کند و راه‌ درست‌ را نشانتان ‌می‌دهد. 🕊🌹
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهید مدافع حرم 🌷 🏴همیشه در آستانه محرم این توصیه را به دوستانش داشت که برای ورود به مجلس عزای امام، لباس سیاهت را با وضو بپوش، رو به قبله بپوش، چند روز هم پیشواز برو تا این پیراهنت یک خرده کهنه شود! با لباس نو توی محرم نروی. دست کم یک بار آن لباس را بشور شهید مدافع حرم🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدا به دادمون برسید... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» ‌
دکـتر‌‌به‌‌او‌‌گفت؛ به‌‌اندازه‌‌یك‌دم‌وبازدم‌‌با‌‌مُردن‌‌فاصله‌‌داشتی! مصطفی‌‌جواب‌‌داده‌‌بود؛ شما‌به‌‌اندازه‌یـك‌دم‌وبازدم‌‌می‌بینید اونی‌‌ك‌باید‌شهادت‌‌را‌می‌داد، یك‌كــوه‌‌گناه‌‌دیده! [شهید]💛
🏴 ▪️داستان‌هایی کمتر شنیده شده از یاران امام حسین علیه‌السلام 🥀شهید ۹ ساله‌ای که ظهر عاشورا مدافع حرم شد ... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
✍ برگی از خاطرات نزدیک مراسم عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده عروس باید برایت بخرند. خلاصه با هم برای خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ... هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید امام_زمان(عج) امشب ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود. 🌹شهید محمودرضا بیضایی
شب عمليات خيبر بود. داشتيم بچه‌ها را براي رفتن به خط آماده مي‌كرديم. حاجي هم دور بچه‌ها مي‌گشت و پا به پاي ما كار مي‌كرد.درگيري شروع شده بود. آتش عراقي‌ها روي منطقه بود. هر چي مي‌گفتيم «حاجي! شما برگردين عقب يا حداقل برين توي سنگر.» مگر راضي مي‌شد؟ از آن طرف،‌ شلوغي منطقه بود و از اين طرف،‌ دل‌نگراني ما براي حاجي. دور تا دورش حلقه زده بودند. اين‌جوري يك سنگر درست كرده بودند براي او. حالا خيال همه راحت‌تر بود. وقتي فهميد بچه‌‌ها براي حفظ او چه نقشه‌اي كشيده‌اند،‌ بالاخره تسليم شد. چند متر آن‌طرف‌تر،‌ چند تا نفربر بود. رفت پشت آن‌ها. شهیدحاج محمدابراهیم همت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیبوحتماببینیددلتون شکست منم دعاکنیدالتماس دعا