eitaa logo
اشعار ناب آیینی
27.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
984 ویدیو
46 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید دیدم كه بر دردم دوا، دارد می‌آید دیدم كه با شال عزا و چشم گریان مولایمان صاحب‌عزا دارد می‌آید تو بانی این روضه‌ای! دریاب ما را آغوش خود بگشا! گدا دارد می‌آید امشب نمی‌دانم چه سرّی هست كاین‌جا بوی شهیدان خدا دارد می‌آید در این دهه خط مقدم هیأتِ ماست از جبهه بوی كربلا دارد می‌آید این‌جا صدای گریه و عطر مناجات از سنگر رزمنده‌ها دارد می‌آید آقا سؤالی داشتم، از سمت گودال آوای «وا اُمّا» چرا دارد می‌آید؟ آتش به جان خیمه‌ها افتاده از درد پایان تلخ ماجرا دارد می‌آید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
وقتی عدو به روی تو شمشیر می‌کشد از درد تو تمام تنم تیر می‌کشد طاقت ندارم این همه تنها ببینمت وقتی که چلّه چلّه کمان تیر می‌کشد این بغضِ جان‌ستان که تو بی‌کس‌ترین شدی پای مرا به بازی تقدیر می‌کشد ای قاری همیشهٔ قرآن آسمان کار تو جزء جزء به تفسیر می‌کشد این‌که زِ هر طرف نفست را گرفته‌اند آن کوچه را به مسلخ تصویر می‌کشد برخیز! ای امام نماز فرشته‌ها لشکر برای قتل تو تکبیر می‌کشد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فرازی از یک روح والای عبادت به ظهور آمده بود یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟ کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود باغبان در ورق چهرهٔ گرمازده‌اش گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود بی‌کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت بس که از تاب تجلّی به سرور آمده بود قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی به تماشای کلیم اللَّه و طور آمده بود به طواف حرم عشق ز آغوش حرم دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود عجب از این همه مستی چو برادر را دید که چه‌ها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود گر چه لب‌تشنه به دامان امامت جان داد بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود... http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله روتر می‌گفت من دست از حسینم برندارم اِلا شود بازویم از خون وضو، تر می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر! می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر آن‌جا حسین افتاد و این‌جا كودكی ناز افتاد در دست یزیدی تندخوتر... در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟! http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند #سیدرضا_مؤید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می‌کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره واکنید بی‌دردی‌ است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ تو نشستن مرا بس است اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟! http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟ پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر زهرا چه می‌خواهد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#یا_صاحب_الزمان یک روز به هیأت سحر می‌آید با سوز دل و دیدهٔ تر می‌آید یک‌روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می‌آید #عباس_احمدی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اگر سَریم بِجُز در حرم نیافتادیم که جز به خانه‌ی صاحب کَرَم نیافتادیم زمانه خواست که ما سمتِ دیگری برویم به لطفِ مادرتان از قَلَم نیافتادیم تمامِ عمر فقط دستِ ما به دستت بود نگاه توست اگر هر قدم نیافتادیم تو گریه میدهی و عرش می‌بری ما را وگرنه در قفسِ نَفس کم نیافتادیم زیاد ما به زمین خورده‌ایم اما شُکر که جز به پایِ بلند عَلَم نیافتادیم بجز برای حسین و بجز برای حسن بجز برای تو در دست غم نیافتادیم چرا برای یتیمش گلاب آوردیم اگر به خیمه‌ی صاحب کَرَم نیافتادیم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
جانِ من جانِ من ای جانِ حسن باز کن چشم به دامانِ حسن یک عمو    نه   پدری   بابایی یا کمی ناله حسن جانِ حسن لب اگر لطف کنی باز کنی میروم باز به قربانِ حسن هرکه در کوفه نشست و می‌خورد قدری از نانِ علی نانِ حسن همگی بر سرِ تو ریخته‌اند پاره کردند گریبانِ حسن چقدر دورِ خودت پیچیدی آه ای زلفِ پریشانِ حسن مثل این بود حنابندان است خُرد شد آینه بندان حسن لبِ خود باز نکن فهمیدم خورده یک نعل به دندان حسن هر کسی کینه‌یِ من داشت که زد هر کسی بغضِ حسن داشت که زد چه کنم مویِ بهم ریخته را از تو هر سویِ بهم ریخته را آمدم تا نگذارم بِکشد چنگ ، گیسویِ بهم ریخته را نامه بر دستِ تو بود و تا کرد تیغ بازوی بهم ریخته را نعلها پشت به پشت هم خورد بُرد اَبرویِ بهم ریخته را دو سه اَبرو دو سه تا لب داری چه کنم رویِ بهم ریخته را پلکِ تو کاش که پنهان میکرد چشم بی سویِ بهم ریخته را مادرم بر سرت اُفتاده ببین حال بانویِ بهم ریخته را پیشِ زهرا همه جا با خود بُرد نیزه پهلوی بهم ریخته را هرکسی کینه‌ی من داشت که زد هرکسی بغضِ حسن داشت که زد به کنارِ تو امام اُفتاده راهِ این روضه به شام اُفتاده بعدِ او اشکِ حرم ریخته شد مثل او شعر  بهم  ریخته شد سرِ او را که به شام آوردند گوئیا ماه تمام آوردند نیزه‌اش دستِ غلامی می‌رفت گذرِ ازرق شامی می‌رفت مثلِ عباش عجب زیبا بود نورِ پیشانیِ او پیدا بود اینهمه شب دو قمر می‌خواهند به خدا چشم نظر می‌خواهند این زِ ماهانِ بنی‌هاشم کیست به حسن ماه تر از قاسم کیست هر کجا رفت گذر بند آمد حق بده کوچه اگر بند آمد به لبش بود به قرآن الله همه گفتند که سبحان الله میرود پیشِ یتیمان حسین بر سرِ نیزه حسن جان حسین بیوه‌ی ازرقِ شامی اما بود در جمعِ حرامی اما پیرزن بین عروسانش بود چقدر سنگ به دامانش بود شعله بر دخترِ بی جان میزد چنگ بر مویِ یتیمان میزد سنگشان بر پَرِ زینب می‌خورد جای طفلان سر زینب می‌خورد کارِشان زخمِ زبان بود مدام ناسزا بر لبشان بود مدام گرمِ سوزاندنِ معجر بودند پنج زن در پِیِ یک سر بودند شاخه‌ی نخل در آتش می‌بُرد وای بر صورتِ زینب می‌خورد روزها منتظرِ قاسم بود سخت دنبالِ سرِ قاسم بود ماهِ سر نیزه نشین را تا دید وایِ من تا سرِ قاسم را دید آنقدر چنگ زدندش بر نِی آنقدر سنگ زدندش بر نِی ماه در بین قدمها اُفتاد سر رویِ دامنِ زهرا اُفتاد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دارد به رویِ چشم خود اَبروی حسن را جانم ، چقدر میدهد او بویِ حسن را اینقدر عقیله بر سری شانه نمی‌زد بر شانه‌ی خود ریخته گیسویِ حسن را ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش ای کاش نشانی بدهد روی حسن را ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده او آمده تا گرم کُند کوی حسن را بند آمده این راه شبیهِ پدرش باز آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را هر روز عسل می‌چکد از کنجِ لبانش دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را ای اَرزقِ شامی چه بلایی سرت آورد؟ دیدی به تنت ضربه‌ی بازویِ حسن را باید قدمی چرخ زَنَد پیش عمویش تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را - -  سوگند که خون نَه به رگش غیرت زهراست ابن‌الحسن است این نوه‌ی حضرت زهراست مانند حسن هرکه پدر داشته باشد مانند علمدار جگر داشته باشد خوب است گُشایند کمی بندِ نقابش تا اینکه عشیره دو قمر داشته باشد اصلا به زِره فکر نکرده است محال است قاسم به زِره نیز نظر داشته باشد با دست تُهی رفت و رجز خواند و به هم ریخت ای وای اگر تیغِ دوسَر داشته باشد با این هنرِ رزم عمو زیرِ لبی گفت : بایدعَلَم ؛ این،شیر پسر داشته باشد دل می‌بَرَد از خیمه و دل می‌دَرَد از خصم فرزندِ علی چند هنر داشته باشد باید که کَرَم خانه بسازند برایش باید که چنین خانه ، دو در داشته باشد حق بود بسازند ضریحش ، حسنی بود اما حرمی کاش پدر  داشته باشد.... - - تصمیم حسین است: هر آنچه حسنش گفت در نامه‌اش از روضه‌ی کوچه ، حسنش گفت... انگار خودت حلقه‌ی ماتم شده‌ای تو دورت چه شلوغ است چرا کم شده‌ای تو یکریز پُر از روضه‌یِ بازی پسر من مانندِ علی مثل مُحَرَم شده‌ای تو رفتی نگفتی به منِ سوخته بابا رفتی و نگفتی که چرا خم شده‌ای تو بستم به سرت شالِ خودم را که نریزی ای کاش نبینند مُعَمم شده‌ای تو من هیچ تو فکرِ جگر نجمه نکردی اینقدر پُر از زخم مجسم شده‌ای تو باید که تو را بِکَنَم از خاک عزیزم در خون و شن و تیر چه محکم شده‌ای تو صد سنگ چه کردند که این خنده عوض شد صد نعل چه کردند که دَرهَم شده‌ای تو خون میزند از پیرهن از هر طرفت وای بدجور پُر از چشمه‌ی زمزم شده‌ای تو امیدِ من این است که نجمه نشناسد ای جان ، چه سرت آمده مُبهم شده‌ای تو - - گفتند یتیمی سرِ گیسوت کشیدند تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یوسفِ گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام شمعم و در خویش میریزم شبی بارانی‌ام آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر من به دنبالِ توام بس نیست سر گردانی‌ام؟ چند روزی مثلِ تو صبح و شبِ ما گریه شد چند چین اُفتاده مانندِ تو در پیشانی‌ام  من که ارزان میفروشم تو گرانش میخری می‌شود با هِق هِقی شش گوشه‌ای ارزانی‌ام خانه‌ات آباد با گریه خرابم می‌کنی من خرابِ روضه هستم تشنه‌ی ویرانی‌ام آب می‌نوشم ولی انگار آتش می‌شوم آب می‌نوشم ولی با آب می‌سوزانی‌ام شیعَتی مَهما شَرِبتُم ماءَ عَذب وای من یاد لبهایش فقط یک عمر می‌گریانی‌ام یک حسن جانم بگو ماهم گریبان میدریم شب شبِ درد یتیمی شد اگر طوفانی‌ام http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عمری است که بر عشق تو ای یار اسیرم بر درگه لطف تو شها خوار و حقیرم خواهم که شبی در حرمت پای ضریحت آن قدر به لب ذکر تو گویم که بمیرم از کودکی ام نوکر دربار تو بودم راهم بده اِی شاه که من بر تو فقیرم دنیای بدون تو حسین عین عذاب است بی عشق تو مولا دگر از زندگی سیرم در بین محبان تو من جای ندارم ای کاش بگویی که تو را هم بپذیرم من حُرمت نان و نمکت را نشناسم من غافل از این نعمت و الطاف کثیرم هر چند گنه یاد تو را برده از این دل اما به خدا عشق تو باشد به ضمیرم از روز ازل گریه کن داغ تو هستم اشک غم و حزن تو عجین است به شیرم آقا فقط این است همه آرزوی من یک بار ضریح تو به آغوش بگیرم مَردم به روی سنگ مزارم بنویسید من عبد حسین هستم و او شاه و امیرم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای گل بستان بستان حسن قاسمی وروح وریحان حسن سرو مات ازقامت دلجوی تو ماه حیران شد زماه روی تو روی تو آئینه ی حُسن حسن لاله ی زیبای آن زیبا چمن نوجوانی وبه پیران رهبری رهبری آزاده و روشنگری ای دلت پُرزآب وتاب معرفت تشنگان را داده آب معرفت تا چراغ عاشقی افروختی عشق بازان را تو عشق آموختی ای زنور کبریا روشن ضمیر سینه ات روشن شداز مهری منیر ای به روز امتحان مرد عمل وی شهادت را تو احلی من عسل تاشهادت را تو کردی انتخاب ماند حسرت بر دل ازلعل تو آب ای لب خشک تو رشک سلسبیل آفرین گفته به رزمت جبرئیل ای زصهبای شهادت مست مست وی پدر را داده در طفلی زدست از وصال روی تو خون خدا یادمی کرد ازجمال مجتبی ای حسین ومجتبی را نورعین تا شنید آوای دردت راحسین ای حسین ومجتبی را نور عین تا شنید آوای دردت را حسین گفت لبیک ای عموجان آمدم بهر دیدارت شتابان آمدم آمدم ای نور چشمان ترم یادگار یادگار مادرم ای زخونت گشته صحرا لاله گون دست وپا کمتر بزن درخاک وخون گریم ونالم براین عمر کمت سخت می سوزم زسوز ماتمت دوست دارم همچو گل بویت کنم غرق بوسه روی نیکویت کنم اشک می گیرد ره چشم مرا چون روم بی تو به سوی خیمه ها جسم پاکت را به خیمه می برم می گذارم درکناراکبرم از فروغ حُسن نورانی شدی درمنای عشق قربانی شدی زدشرر این غم دل وجان مرا ای «وفایی» گریه کن زین ماجرا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به زير سُمّ ستوران تنت رها مانده عموفدای توگردد تنت كجامانده صدازدی توعمورا ولی خبردارم كه نيمی ازنفست درگلوت جا مانده گل بهشتی من گرچه پرپرت كردند شميم ناب تودرخاك كربلامانده زپشت پرده ی خونين اشك خودديدم به عضوعضوتنت زخم نيزه هامانده شكسته اند چرا حُرمت تورا ای گل چقدربربدنت جای رّدپا مانده هنوزظرف عسل ازلبت نيفتاده هنوز روی لبت ،نقش ربنّا مانده صداي خواندن امّن يجيب می آيد كه نجمه منتظرت دست بردعا مانده توراچگونه بردخيمه گه عمو بنگر كنارجسم توازپا دراين منا مانده نوشت اشك «وفایی» پس ازشهادت تو حديث عاشقی ات برزبان مامانده http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن در قلبِ خطر،چون پدرش شیری بود دارایِ شکوه و حُسنِ تاثیری بود فرزند حسن، به کربلا مثلِ پدر بانگِ رجزش، شبیه شمشیری بود #منصوره_محمدی_مزینان http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن یلی در هیبتِ شیر خدا بود مُعزِ المؤمنینِ کربلا بود تمام کربلا در زیر پایِ غزال تیز پای مجتبیٰ بود #منصوره_محمدی_مزینان http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت کاش می‌شُد به لبش دیده‌ی تر را بکشد بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟ از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد خواست از سمتِ سه‌شعبه بکشد سر چرخید بهتر این دید که او قسمتِ پَر را بِکِشَد تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید نَکُند با سرِ این تیر جگر را بِکِشَد هرچه می‌خواست بیاید به حرم باز نشد یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد باید او قبر کَنَد خاک کُنَد شرح دهد آه این سینه‌ غَمِ چند نفر را بِکِشَد زیرِ لب گفت فقط آه رباب آه رباب وای اگر پیشِ سنان بارِ سفر را بِکِشَد حرمله گفت پسر را زد و بابا را کُشت باید او در کمرش کیسه‌ی زَر را بِکِشَد هم سبک هم که گران است سرش پس دعواست قسمتِ کیست در این قائله سَر را بِکِشَد کاش می‌شُد که نمی‌دید رُباب این دفعه نیزه‌ای رد شده از خاک پسر را بِکِشَد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پلک تو را که ریخته چشم شکسته قابِ تو وای که بویِ خون دهد روضه‌ی آب آبِ تو یک دو خط از مقتلتان کُشت تمامِ خلق را با دلِ تو چه می‌کند اینهمه از کتابِ تو از کَفَنم بلند شد بوی کبابِ جگرم سوخته‌ام زیرِ لحد از جگر کبابِ تو شُکر که دستِ ما نبود این عطش حسین جان  لطف دعای مادر و گریه‌ی مستجابِ تو فیض تو می‌رسد اگر گوشه نشین هیئَتیم از سرِ ما نمی‌رود سایه‌ی آفتابِ تو  کاش مدافعِ حرم کاش شهیدِ این عَلَم ما چه کنیم  نام ما ثبت کند حسابِ تو شب به شب آمدیم تا مرحمِ سینه‌ای شویم خانه خراب تر شدیم پایِ دلِ خرابِ تو آه که تازه مادری در دل آفتاب سوخت وای که سوخت زینب از ناله‌ی یا رُبابِ تو http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد بَد زد آتش انگار که بر کرببلا زد بَد زد چقدر هست مگر بچه سه جایش برود وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بَد زد اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید به سه‌شعبه همه‌ی حنجره را زد بَد زد دست و پا داشت که میزد پدر انداخت عبا آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بَد زد اولین بار که چشمش به رُبابش اُفتاد اندکی حرف نزد بعد صدا زد بَد زد بُرد در بِینِ عبا تا که نبیند چه شده مادرش گفت بگو تیر کجا زد بَد زد؟ گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بَد زد پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد نیزه برداشت و مانندِ عصا زد  بَد زد طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بَد زد نیزه دارش زِ سر نیزه سرش را انداخت سَر که اُفتاد زمین ضربه‌ی پا زد بَد زد رهگذرهای دَمِ کوچه بِهَم می‌گفتند حرمله تیر به این بچه چرا زد بَد زد سالها بود همین جمله فقط کار رباب نانجیب آنهمه لبخند به ما زد ....بَد زد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آه بساطم به غیرِ آه ندارد کاش بیایی به سرم راه ندارد قطره‌ای از اشکِ تو کافیست ببینیم روشنیِ خیمه‌یِ ما ماه ندارد شیعه به‌ دنبالِ لطف توست کجایی شیعه به ‌غیر از تو تکیه‌گاه ندارد ما همه جمعیم در این روضه نشستیم خصم نگوید علی سپاه ندارد من که خودم را فروختم به پشیزی هیچ‌کس اینقدر اشتباه ندارد حرف زیاد است ولی مثلِ دوتا بیت هیچ گدا نامه‌ای به شاه ندارد گرچه سیه رو شدم ، غلام تو هستم خواجه مگر بنده‌ی سیاه ندارد؟ شُکر خدا را که در پناه حسینیم عالم از این خوبتر پناه ندارد روی دو دستش گرفت رو به همه زد آب دهیدش اگر ، گناه ندارد رو به همه زد ولی هِلهله کردند گفت که لب میزند سلاح ندارد خشک شده شیر ، آب هم که نیامد حال ، رباب است و غیرِ آه ندارد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
شبی ای کربلایی پیشِ ما باش میونِ گریه‌ها و روضه‌ها باش شبی شالی بکش روی چشمامون شبی هم جایِ ما کرببلا باش تو این شبها ببین داغونم ای داد میونِ روضه سرگردونم ای داد می‌دونم این روزا لب تشنه هستی به یادت از عطش می‌خونم ای داد برای گریه هاتون گریه کردیم برا اشکِ چشاتون گریه کردیم دو شب صاحب عزامون یه غریبه برا دردش براتون گریه کردیم رفیقم هم رفیقای قدیمی رفاقت خوبه اما با   کریمی بیا امشب غریبونه بخونیم یتیمی آی یتیمی آی یتیمی خدا میدونه بی تو ما یتیمیم اگه بابا داریم اما یتیمیم بزار امشب یتیمونه بخونم بیا آقا بیا آقا یتیمیم مزاری محترم می‌سازیم آقا برا صاحب کرم می‌سازیم اقا برای حضرت قاسم مدینه ورودی حرم می‌سازیم آقا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
روزِ آخر شده هنگامه‌ی صد چشمه و صد رود که راهی شده در سینه‌ی سوزنده‌ی این دشت کویری پِیِ آغوشِ تماشایی دریا همه‌ی اهل حرم دیده به میدان نگران زار و پریشان و در این همهمه و شور و ملاقات به یک خیمه نشستند برِ گهواره به دلداری و لالاییِ طفلی که به زیباییِ او دیده ندیده و تکان میدَهَدَش مادرِ دلخسته   بخواب ای نفَسِ گرمِ حرم  یاسِ دلم وقت عطش لحظه‌ی بی تابی و بی آبی لبهاست بخواب ای گُل دل  دست دعا دارم و امیدی از این دست به این سینه و چشمی که ببارد نفَسی بارش باران به حرم تا که تو سیرآب شوی خواب شوی یا که بجوشد زِ دل خاک تو را چشمه‌ی آبی و بریزم کف دستی نَه   دو سه قطره به لبانت که بنوشی و بخندی به رُخم بارِ دگر یا که خدا باز مرا شیر دهد شیر مگر زنده بمانی رمقی دست و دل بی رمقت یابد و پرواز کنی بال زنی پلک بِنِه برهَم و بر خواب برو خواب برو خواب اصلا تو بگو هیچ نبارد نفسی قطره‌ی بارانی از آن آبی بی اَبر و نجوشد زِ دل خاک نه رودی و نه چشمه که تو را آب بیارند نبود هیچ مرا شیر همین شیر که چندیست ننوشیده لبت غم به دلت راه مده خواب برو تا که عمو هست عمو هست بگو آب و بابا و عمو آبشاریست که خود رفته که مشکی زِ فرات آورد و باز تو را در بغل خویش کِشد خواب برو خواب دلت قرص برو خواب ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست از او   آه کجا رفته عمو ؟ دیر کرده  پُر شده چنگ دلشوره زده بر جگر و مانده نفس بین گلو و دلِ مادر همه آتش همه خون نیست آبی که شود قطره‌ی اشکی و زِ پلکش بچکد روی لبان پسرش کو علمش مَشک چه شد آمده بابا زِ شریعه به حرم با کمری از چه خمیده چه شد آن دلخوشی آن دیده‌ی بیدار علمدار و اُفتاد ستونگاه همان خیمه و ناگاه به لب گفت رُباب ، آه شدم خانه خراب ، گوییا بی اثر و بی ثمر است نغمه‌ی لالایی من طفلک دل خسته‌ی من طفل زبان بسته‌ی من  کُشت مرا دیدن تو در طَفّ این هُرم عطش این همه گرمای جگر سوز  نفَس تاب ندارد  پدرت آب ندارد  گُل من خسته مَشو  پلک دلم بسته مشو  خشک شده برگِ تنت روی دو دستم   چه کنم غنچه‌‌ی مادر مزن این گونه زبان را به ترَکهای لبانت که چکد خون زِ شیار ترکش آه کمک ..... کودک من رفت زِ دست بس که زدی پای روی سینه‌ام از تشنگی‌ات خسته و بی جان شده‌ای پای مزن آب سراب است دلم زار و کباب است کسی نیست بگویم که به یک کاسه نه یک جام نه یک کف نه فقط قطره‌ی آبی به لبی سوخته تا باز مگر خواب رود خواب ببیند که در آغوشِ فرات است  ببینید رُخ و گونه‌ی او سوخته از تاول و چون شمع شده جمع شده زخم شده روی لبش زخم شده چهره‌ی مادر چه کنم آب نداری روزِ سُرخی‌است شده پُر همه جا بویِ غریبی و غروبی و نه یاری و نه جانی نبوَد هیچ عزیزی نبوَد هیچ کسی غیر شراره که زند شعله به خیمه حرم آتش همه‌ی دشت پُر از خون و در این همهمه و ولوله در پشت پَر سوخته‌ی خیمه و خاکستر آن پیرزنی مادر جانسوخته‌یِ کودک شش ماهه‌ی امروز ، عروسِ حرمِ حضرت زهرا ، در این گوشه پس از غارت گهواره روی خاک نشسته و چیزی‌است به مُشتش که فشارد به روی سینه و می‌بوسد و می‌بویدش از غم نخ قنداقه‌ی اصغر   آه که اِسمی زده آتش به دلش حرمله با خنده‌ی پیروزی خود وقت شکار گلوی نازک طفلی و در این بُهت در این لحظه‌ی خونبار در این دشت پر از خار به ناگاه کسی دید کسی در پی قبریست کسی پشت حرم همره یک نیزه‌ی خونخوار.... http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بیا بند قنداقه ی من نبند دیگه بیش ازاین دست وپای منو مگه نشنیدی توی میدون جنگ صدای غریب بابای منو مگه میشه یه شیر و قنداق کرد مگه میشه پابند گهواره شِه درسته که رزمو بلدنیستم ولی حنجری هست تا پاره شه میلرزه دلم طاقتم کم شده بابامو با گریه خبر میکنم میرم روی دستش جلو حرمله گلومو رو سینه ش سپر میکنم میگم حرمله من علیم علی باتیر سه شعبه ت نترسون منو محاله بابامو بگیری ازم تا وقتی نبینی توی خون منو ببین باز کردم برا تیر تو جلو چشم بابام آغوشمو نمیخوام یه مو ازسرش کم بشه ببرّی اگه گوش تا گوشمو یه جوری سر نی سرم رو بزن که باسنگ شامی نیفته سرم درسته کوچیکه ولی میتونه روی نی بشه سایه ی مادرم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7