شعر می خواست عُقده بگشاید، به دِلَم لُکنتِ زبان دادند
کوچه های غریبِ سامرا، خانه ی دوست را نشان دادند
روی دست نسیم می رفتی، دشت عطر تو را به خود پیچید
و زنانِ قبیله دنبالت، دامنِ باد را تکان دادند
یعنی از چشم تو جدا ماندند، یعنی از بالهات جا ماندند
خواست تا باز هم ببیند چشم، مگر این اشک ها امان دادند؟
من شنیدم که ابرها آن شب، در فراقت سیاه پوشیدند
لحظه ها با اشاره ی تقویم، عکس خورشید را نشان دادند
بد به حالِ سیاه ها که شبی، راه را بر دل تو سر کردند
خوش به حال ستاره ها که سحر، پیش تو عاشقانه جان دادند
اوج، بالِ تو را تکان می داد، راه پرواز را نشان می داد
تلخ شد کام لحظه ها وقتی، خبرت را به شیعیان دادند
چشم های فرشته ها تر شد، تسلیت گوی قلبِ عسگر شد
ماه در قلب برکه ها خشکید، تا تو را دستِ آسمان دادند
عقده هایی که بعد وا نشدند، دردها از زمین جدا نشدند
تا شبی که فرشته ها به زمین، وعده ی صاحب الزمان دادند
#سارا_سادات_باختر
#اشعار_سال_روز_شهادت_امام_هادی_النقی_علیه_السلام
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7