eitaa logo
اشعار ناب آیینی
27.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
987 ویدیو
48 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
مولای جود ، حضرت ابن الرضا سلام ای آشنای هر دل درد آشنا سلام باب المراد من در دولتسرای تو بسته دلم دخیل به لطف و عطای تو هر قفل با کلید تو وا می شود جواد سنگ از اشاره ی تو طلا می شود جواد خیر کثیر ، مثل تو کوثر نیامده مولود از تو با برکت تر نیامده تو آمدی مسیر ولایت بقا گرفت افتاده بود از نفس و با تو پا گرفت چشم زمان به علم و کمال تو خیره شد در ذهن دهر ، گوشه ای از آن ذخیره شد تو امتداد نور ، جواد الائمه ای سرچشمه ی حضور ، جواد الائمه ای تا کاظمین تو دل من پر گرفته است بر غربت تو زمزمه از سر گرفته است با تو چه کرد همسر نامهربان تو آمد به لب ز بازی تقدیر ، جان تو در بسته بود حجره و تو دست و پا زدی می سوختی و مادر خود را صدا زدی کف می زدند بر غم بی انتهای تو نشنید گوش هیچ کسی ناله های تو فریاد می زدی جگرم سوخت آب آب لبخند می زدند و نیامد جواب آب ارث عطش ز خون خدا شد نصیب تو پایان گرفت قصه ی عمر عجیب تو 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دل هر چه در حکایت دنیا به سر دوید  زیبا تر از عبارت ابن الرضا ندید شیرین تر از ملاحت عیسای موسوی نشنیده ام کسی که به عمرش به جان چشید در شام شوم غم ، متبرک ترین پسر در تنگنای طعنه مسیحا ترین امید  در روزگار تیره ترین فتنه های یاس بر قلبهای شیعه مبارک ترین نوید در دستشان مراتب عشاق در بهشت سرمستشان بهشت خدا ، تا نفس کشید در راهشان نشسته دلم بسته بال خاک تا با کمند گیسوی مشگل گشا رسید  باب الحوائجی که گرفتار جود اوست دست گره گشای علمدار قد رشید  شمس مقدسی که به وجه منیرشان این روسیاه عاصی‌ آلوده را خرید با ذکر یا حسین و غم کاظمین شان  در جان خسته غزلم کربلا دمید  حاجت روای سائل و مسکین و بی نوا باب المراد عارف و علامه و عَمید مظلوم شهر و خونجگر خصم خانگی مسموم زهر و در شرر طعنه ها شهید  فرموده او به شیعه که فرّوا الی الحسین جانم فدای جدش و هر کس به او رسید ....... ای نوحه خوان حضرت خون خدای عشق ای دیده آنچه را که ز قول پدر شنید  ای روشنای چشم و دل ثامن الحجج ای آفتاب هشتم جان را دم امید  ای در سکوت مبهم و دلمرده زمان زندانیان واهمه را جرات نَشید  ای در سیاهی شب تزویر و وسوسه دلخفتگان قافله را بامداد شید از هشت سالگی شده ای حجت خدا  هشتاد سالگان تهجّد تو را مرید  از خردسالی ات شده ای پیر روضه خوان با یاد مادری که جوان است و موسپید  با یاد مادری که قیامش قیامت است با آنکه در مصیبت در قامتش خمید  ای یادگار غربت بی یار مجتبی  تنها تر از غریب مدینه در آن بعید ای بغض روضه های غروب غریب طوس در ابرهای غربت بغداد غم پدید  آه از دمی که همدم نامرد بی خدا با زهر تلخ کینه امان از تو‌ می برید با گریه های کوفی و همراه هلهله  بر روی خاک نعش منیر تو می کشید آه ای حسن ترین قمر فاطمی نسب ای روضه الحسین تب ای تشنه لب شهید 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای ز روی تو روی حق پیدا آفتاب قدیمی دنیا ای که دریاست پیش تو قطره ای نمی از کرامتت دریا ای مسلمان چشم تو آدم شده روی تو قبله ی حوّا ای به طفلی فقیه هر مرجع ای امام تمام عالم ها به گمانم که حضرت موسی نامتان را نوشته روی عصا یا که اصلاً مسیح وقت شفا می برد یا جواد نام تو را این همه جود و فضل و احسان را ارث بردی ز مادرت زهرا با گدایی تو بزرگ شدیم یا علی اکبر امامِ رضا روز اول که یادمان کردند ریزه خوار جوادمان کردند جود و بخشش برای تو هیچ است کلّ عالم ورای تو هیچ است باغ جنّت به آن همه عظمت پیش صحن و سرای تو هیچ است از روایات عشق فهمیدم جان عالم به پای تو هیچ است معجزات مسیح و کار شفا در حضور دعای تو هیچ است این بلندی خاک تا افلاک پیش گلدسته های تو هیچ است دین ما بندگی ما همه اش به خدا بی ولای تو هیچ است کعبه، زمزم، حرم، صفا، مروه همه پیش صفای تو هیچ است بیش از این مدح تو نمی دانم شعر من در ثنای تو هیچ است ای امام جوان اهل البیت قمر آسمان اهل البیت دل ما غرق در عنایت توست تشنه ی باده ی ولایت توست در همان کودکی امام شدی این خودش برترین لیاقت توست اینکه زهراست مادرت آقا بخدا بهترین سعادت توست روز محشر تمامی عالم دست بر دامن شفاعت توست از درت خلق دست پُر رفتند جود و بخشش همیشه عادت توست هرکه یک بار شد نمک گیرت تا ابد بنده ی کرامت توست کاش می شد که درحرم بودم در شبی که شب شهادت توست همسرت قاتلت شده آقا این خودش راز سخت غربت توست همسرت پیر و مو سفیدت کرد در جوانی تو را شهیدت کرد گوشه ی حجره بی صدا بودی به غم و غصّه مبتلا بودی جگرت سوخت، با لب تشنه چون جگرگوشه ی رضا بودی چقدر زود پرپرت کردند تو امام جوان ما بودی موقع دست و پا زدن قطعاً یاد گودال کربلا بودی یاد غمهای عمّه ات زینب یاد طفلان بی نوا بودی یاد طفلی که تا پدر را دید گفت بابای من کجا بودی؟ از میان تنور آمده ای یا که بر روی نیزه ها بودی؟ ای پدر جان ز نیزه افتادی؟ به نظر زیر دست و پا بودی دخترت را ببر که پیر شده رفتنم مدّتیست دیر شده 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی از عطش گوشه ی حجره به خودت پیچیدی پس به هم ریختم از غم,چه به هم ریختنی کسی آن لحظه نبود از غم تو گریه کند من بمیرم که تو هم کشته ی دور از وطنی داد بغداد در آمد که شهیدت کردند هم شباهت به حسین است تو را هم حسنی ناله کردی به غرور سخنت دست نخورد زلف خاکی شده و پرشکنت دست نخورد هلهله روضه ی سختی ست,بله میدانم حرفم این است به ترکیب تنت دست نخورد جگرت آب شد از زهر و لبت خورد ترک خواستی آب ولی بر دهنت دست نخورد دو سه روزی بدنت ماند روی بام,بله غارت اما نشدی,پیرهنت دست نخورد بعد قتلت بدنت مثله نشد,سالم ماند شکر و لله به عقیق یمنت دست نخورد 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ارث قبیله است که هرکس جوان تر است مویش سفید گشته و قدش کمان تر است این بیست و پنج سال که سنی نمی شود اما بهار عمر شما پر خزان تر است تو مجتبای خانه ی موسی بن جعفری با همسری که از همه نامهربان تر است زهری کشنده بود و لبت را سیاه کرد زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اینجا به جای اینکه برایت دعا کنند کف می زنند تا نفست را فدا کنند یا جای اینکه آب برایت بیاورند همراه نالۀ تو چه رقصی بپا کنند باید فرشته ها همه با بال های خود فکری برای چشم پُر اشک رضا کنند هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن این ها قرار نیست به تو اعتنا کنند بال فرشته های خدا هست پس چرا !؟ این چند غلام تو را جابجا کنند حالا که می برند تو را روی پشت بام آیا نمی شود که کمی هم حیا کنند تا بام می برند که شاید سر تو را در بین راه با لبه ای آشنا کنند حالا کبوتران پَر خود را گشوده اند یک سایبان برای تنت دست و پا کنند 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَباالهادی! نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَباالهادی! دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَباالهادی! لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَباالهادی! شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر مگر خدای نکرده پَرَت ... ؛ اَباالهادی! میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و بریده شد نفس آخرت ؛ اَباالهادی! مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَباالهادی! کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَباالهادی! سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَباالهادی! دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس ندید جسم تو را دخترت ؛ اَباالهادی! اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَباالهادی! چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید برای غارت انگشترت ؛ اَباالهادی 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند روبروی گنبد تو نوح زانو می زند صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد در جوانی رشته ی عمر تو بی شیرازه شد زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد زخم های کهنه ی آل پیمبر تازه شد باز یا رب بی وفایی زنی در اهل بیت روضه های مجتبی و زهر همسر، اهل بیت زهر گاهی چند سالی با جگر سر می کند رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می کند گاه زهری در جگرها کار خنجر می کند قلب ها را پاره و جان را مکدّر می کند در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تو را لب تشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تنت بی تاب شد تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد آب هم چون کربلا در خانه ات نایاب شد ذکر لبهایت”علی این تشنه را دریاب” شد وقت مردن،جرعه آبی بر جگرها خوشتر است آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است همچو بسمل! وای بر من، می زدی تو دست و پا هلهله می کرد دشمن، می زدی تو دست و پا در سرای خویش اصلان، می زدی تو دست و پا بشکند دستان آن زن، می زدی تو دست و پا ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند پیکرت را روی بام خانه ات انداختند سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر گریه کن های غمت، چشمان مادرهای شهر سینه زن های شما دستان خواهرهای شهر پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند داغ یک سینه زنی در سینه ی افلاک ماند 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دور از حریم وصلت گل رنگ وبو ندارد سر چشمه ی طراوت آبی به جو ندارد کو یار آشنائی تا درد دل بگویم غیر از خیالت این دل یک گفتگو ندارد از آتش فراغت دیگر نماند طاقت جز رؤیت جمالت دل آرزو ندارد گرد ملال هجران با آب دیده شویم الحق که جز در این آب،دل شستشو ندارد بی اشک حسرت تو هرگز مباد چشمی این اشک اگر نباشد کس آبرو ندارد ای جلوه گاه قرآن ای چلچراغ ایمان حیف از تو گر برد نام هرکس وضو ندارد جز بازتاب نورت ، نوری در این جهان نیست زیرا چراغ هستی غیر از تو سو ندارد بغض تو نار نیران حبّ تو اصل ایمان دیگر به روز محشر این گفتگو ندارد راه وصال بستی ، با دیگران نشستی رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
امام زمان علیه السلام به شیخ مفید علیه الرحمه فرمودند: وَ لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ (احتجاج، ج2، ص499؛ بحارالأنوار، ج53، ص177، ج8) اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند ( اجتماع قلوب )، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما می رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنیده می شود از آسمان صدایی كه... كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ... نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه... نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درك خاك مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگی ات را مرور باید كرد مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری كن و اینبار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم كنار حضرت معصومه در كنار توایم فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام خوشابحال دلی که به دلبری برسد  به سفره ی کرم ذره پروری برسد همه رعیت ارباب میشویم اما  غلام با ادب اینجا به برتری برسد کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد به یک اشاره ی اقا به سروری برسد اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست در آخرت به مقامات بهتری برسد به نیم قطره ی اشک محبتش ندهد  اگر خوشی دو عالم به نوکری برسد  شبیه فطرس درمانده غصه ای دارم  نشسته ام که مگر پر...نه...شهپری برسد  ز "قال باقر علیه السلام " مست شود اگر کسی به فیوضات منبری برسد  کسی که بر کرمش افتخار میکردند  اگر نبود خلائق چه کار میکردند!؟ * قلم به دست گرفته رساله بنویسد به نام حضرت جل جلاله بنویسد مقید است به تحلیل کربلای حسین  کنار این همه مقتل ، مقاله بنویسد  مقید است که تاریخ را ورق بزند دوباره از غم تلخ قباله بنویسد روایت سفرش سوی کربلا کم نیست تمام روز و شب اش را به ناله بنویسد میان روضه ی بازار شام میطلبد که از نجابت طفل سه ساله بنویسد  تمام مرثیه هایش میان لفافه ست به اشک چشم تر از "باغ لاله " بنویسد  برای اینکه محرم به کربلا برسم  نشسته ام که برایم حواله بنویسد  کنار این همه ابر بهار گریه کنم میان روضه ی او زار زار گریه کنم  * دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد  دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد ؟! همیشه مجلس روضه ش پر تلاطم بود  حسین گفتن او مزّه ای دگر دارد مرور خاطره ها کار هر شب آقاست  چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد چقدر پیر شده ، خم شده ، شکسته شده به خاطر غم و غصه است ، خب اثر دارد چقدر این شب اخر به مادرش رفته  میان نافله اش دست بر کمر دارد لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته  کجا کسی ز غم و غصه اش خبر دارد!؟ میان این همه ارثی که از پدر برده  اگر غلط نکنم گریه بیشتر دارد همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است چرا که روضه ی گودال زیر سر دارد غروب روز دهم را نمی برد از یاد شبیه خیمه شده ، آه شعله ور دارد به یاد کودکی اش از رقیه می خواند  چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد ...  همین که خار نشسته به پای او کافی ست  خدا کند که دگر زجر دست بردارد میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی  ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد گرسنه بود ولی تازیانه سیرش کرد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام هجوم موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنانِ بی سر و پا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حملۀ آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوا را به چشم خود دیدم میانِ پنجۀ هر نعل تازه و میخش لباسِ خون خدا را به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِ همه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبالِ قبر اصغر بود شکارِ رأسِ جدا را به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله ها را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیا را به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان و بزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خود دیدم تَهِ پیالۀ خود را کنارِ سر می ریخت قمار و تشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفا را به چشم خود دیدم عزیز کردۀ زهرا کنیزِ مردم نیست اشارۀ دو سه تا را به چشمِ خود دیدم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
  علیه السلام نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها، تمام فاصله را تو انتهای غمی از کجا شروع کنم خودت بگو بنویسم کدام مرحله را چقدر خاطره تلخ مانده در ذهنت ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را چقدر گریه نکردید با سه ساله چقدر به روی خویش نیاورد‌ اید درد آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنه آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک آری به یاد می آری تمام زخم زبانهای شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام سینه ام چون تلاطم دریا چشم من چشمه ی غم دنیا  داده ام این دل اسیرم را دست بال و پر کبوترها همره بالهایشان بردند تا بسازند سایبانی را  سایبانی برای خاک بقیع حائلی بین آفتاب آنجا بوی غربت هزار سالی هست  که از آن خاک می رود بالا  غم میان دلم چو زائر شد غصه دار امام باقر شد   زهر دادند عمق جانت را تیره کردند آسمانت را و گرفتند با شراب زهر قوت دست مهربانت را  مگر آن چشم ها نمی دیدند بال پرواز بی کرانت را دم آخر مرور می کردی روضه ی درد بی امانت را به خدا چشم های تو می دید رخ نیلی عمه جانت را داغ بازار شام یادت بود بارش سنگ بام قوم یهود در میان شلوغی و فریاد بین آشوب شهر سنگ آباد  وقت آغاز سنگ باران ها عمه زینب نجاتمان می داد پیش چشم رباب بی کودک پیش بابای بی کسم سجاد  سر اصغر که بی تعادل بود از روی نیزه بارها افتاد  تازیانه به هر طرف می برد  کودکان را چو کاه بر روی باد  دیدم آنجا تمام غم ها را زخم زنجیر پای بابا را 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام نگاه چشم ترم کل صحنه ها را دید در این میان فقط از دست زجر می ترسید اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد ولی وجود من از داغ کربلا خشکید چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید چه گویمت که در آنجا چه ظلم ها کردند چه لاله ها چه قدر غنچه ها که دشمن چید چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت کنار آب رسید و نمی از آن نچشید چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد حرم نه کل جهان بود که ز هم پاشید چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد و نیزه ها که تن پادشاه را بوسید مقابل من و عمه... رقیه سیلی خورد هزار مرتبه ازدرد هی به خود پیچید میان قافله او را نشانه می کردند چه لحظه ها که مغیلان به پای او نرسید چه بوسه ها که نزد عمه جان به صورتمان به جای زخم کبودی به جای دست پلید در آن دقیقه که از تل نگاه می کردم تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام دو دست ماه حرم‌، سفره دار حضرت باقر پیمبران کرم‌ ، ریزه خوار حضرت باقر غلام قامت شان آسمان و عرش معلی دخیل مادر والاتبار حضرت باقر شکوه مجلس عبدالملک چه پست و حقیرست مقابل قدم اقتدار حضرت باقر  به چشم خصم خدا فتنه سوز و صاعقه تیرست نگاه نافذ دشمن شکار حضرت باقر نبین که مانده به ظاهر مقیم کرسی تدریس قلم شده ست و زبان ذوالفقار حضرت باقر  شبیه حضرت حیدر به رزم جامه خیبر هلاک مکر یهوداست کار حضرت باقر بهار شیعه برای همیشه زنده و سبزست که معتکف شده در سایه سار حضرت باقر یلان حکمت و عرفان و علم و دین همه مستند ز چشم یک شبه آموزگار حضرت باقر اصول فقه کلینی ، صلوة و سرّ خمینی نَمی است از نفحات بِحار حضرت باقر چقدر باده ناخورده مانده در رگ تاکی که دل سپرده به چشم خمار حضرت باقر چقدر علم بشر مانده تا حریم ثریا حساب کن چقدر تا حصار حضرت باقر چه بهتر از نفس حق مدار حضرت صادق که در زمانه شود یادگار حضرت باقر چه بهتر از قلم عالمان صبر و صلابت که در تقیه شود رازدار حضرت باقر فرات اشک علمدار و عشق کرب و بلا را بنوش از دم دریا تبار حضرت باقر که کودکانه ترین روضه های تشنه تنها به پاست در دل غربت قرار حضرت باقر چه بوده جز حرم بی پناه جد غریبش دلیل گریه بی اختیار حضرت باقر چه بوده بیشتر از اشک بیقرار رقیه نمک به زخم دل داغدار حضرت باقر عزیز فاطمه آه ای شهید تشنه یاری غریب قافله ای غمگسار حضرت باقر چه روضه ها که پدر مادرم فدای تو گفتیم به عشق عترت عالی تبار حضرت باقر دوباره قافیه ام را خراب عشق ازل کرد غزل قصیده چشم خمار حضرت باقر نگاه شب زده ام را حضور نور خدا کرد صفای دیده شب زنده دار حضرت باقر اگر چه قلب حسین است و جان حضرت سجاد و ماه طایفه شد جانفشان حضرت باقر ولی ندیده کسی در حریم قدس رقیه به جز خطاب عزیز عمه جان حضرت باقر فرشته های بهشتی که دل سپرده عرشند زدند پر به هوای جوار حضرت باقر‌ نه جان عاشق جابر..که جبرئیل امین هم دعا کند که شود جان نثار حضرت باقر غلام اگرچه نیاید به کار حضرت مولا خوش است حال دلش در کنارحضرت باقر نه دعبلم نه کمیتم ولی به لطف نگاهش شد آهوی غزلم رستگار حضرت باقر گدای در به در و کمترین پیاده عشقم بقیع اگر بشود...کفشدار حضرت باقر و یا اگر نشود آرزوی آخرم اینست... غباری از قدم رهگذار حضرت باقر اگرچه بی حرم است و ضریح و گنبد و زائر ز داغ مادر پنهان مزار حضرت باقر بقیع قطعه ای از عرش حق به روی زمین است بهشت عاشق و دارالقرار حضرت باقر بقیع تربت طیبی که سجده گاه حبیب است گواه غربت زهراء عیار حضرت باقر بقیع عطر غریبی که مست قصه سیب است نشانی از نفس مشکبار حضرت باقر به جای فوج کبوتر در این حریم منور پر ملائکه شد خاکسار حضرت باقر به جای مضجع نورانی اش به گریه پیمبر بغل گرفته تن ‌گلبهار حضرت باقر اسیر محنت و در بند فتنه های جهودی نشسته تربت چشم انتظار حضرت باقر به راه یوسف زهراء ، کنار خضر و مسیحا به شوق دیدن میراث دار حضرت باقر 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام روضه می خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام باقر علم مصطفا هستم وارث حلم انبیا هستم ساکن عرش کبریا هستم از اهالی کربلا هستم سینه ام‌از غم و بلا چاک است سنگ روی مزار من خاک است نورم از نور حضرت زهراست پدرمن شفیع روز جزاست عشق من در تمامی دلهاست جدمن آفتاب عاشوراست سینه ام مملو از تب عشق است مکتبم چونکه مکتب عشق است قطره قطره شبیه بارانم من امام حدیث و قرآنم ازهمان کودکی پریشانم بسکه باگریه روضه میخوانم اشک جاری و سوزو گریه منم چونکه همبازی رقیه منم همه خاطرات من درد است زندگی و حیات من درد است دفترم که دوات من درد است تاقیامت بساط من درد است آفتاب غمم غروب نداشت عمرمن لحظه های خوب نداشت من خودم مشک پاره را دیدم گلوی شیرخواره رادیدم غارت گاهواره را دیدم تن روی قناره را دیدم اربا اربای اکبر آبم کرد زخم پهلوی او کبابم کرد علم افتاد و عمه جان افتاد ناگهان دیدم آسمان افتاد تازیانه به جانمان افتاد روی جسم همه نشان افتاد قسمتم زخم خار صحرا شد روی عمه شبیه زهرا شد می شود نیزه دیدو اشک‌نریخت؟ روی مقتل رسید و اشک نریخت؟ میشود دل برید و اشک نریخت؟ از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟ دیدم از تل تنی که لرزان شد وقتی افتاد نیزه باران شد من خودم قتل شاه را دیدم خیمه بی سپاه را دیدم عمه بی پناه را دیدم من خودم قتلگاه رادیدم پدرم‌را اسیر تب دیدم روزهارا تمام، شب دیدم گریه های رباب را دیدم ناقه بی رکاب رادیدم کل بزم شراب رادیدم محمل بی حجاب رادیدم دردلم زخمهای دشنام است قاتل من خرابه شام است روی دست گلی سربابا دختری مثل مادر بابا پای اوبود منبر بابا سربه اوگفت دختر بابا می برم باخودم تورابابا چشم خود را ببند با بابا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها  یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیب ها  دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین  بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیب ها  کمتر کسی دلش ز غمت شور می زند  در کوفه اندک اند شبیه حبیب ها  فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند  بالای منبر پدر تو ، خطیب ها  مثل علی محاسنم از خون خضاب شد  در کوفه شُهره ایم به شیب الخضیب ها  قتلم بهانه ای شده تا متحد شوند  گودال می کَنَند برایم رقیب ها  کار از هجوم نیزه و شمشیر هم گذشت  با سنگ می زنند مرا نانجیب ها  با کشتنم به تجربه هاشان اضافه شد  برگرد سویِ مکه امام غریب ها 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
  شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت  بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت  در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی  عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت  بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش  وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت  می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی  نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت  سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند  نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت  روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود  سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت  سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش  جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت  دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت  خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت 🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات دست ما را برساند به دعای عرفات موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟ گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز که دلی دارند بشکسته تر از پیر هرات   نیست جز از جگر خونی شان این همه گل نیست جز از نفس زخمی شان این برکات یا حسین ابن علی! عشق، دعای عرفه ست عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم به منا با سر رفتی پی رمی جمرات به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع تو همه حج و جهادی تو همه صوم و صلات ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوه حق که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات مرحبا آجرک الله بزرگا مردا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود جان ناقابل من چیست که گویم به فدات تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟ از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟ جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی پای این سفره که نور است و سلام و صلوات 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
قربان چشم یار که مانده به راه من از دور هم به سوی تو باشد نگاه من من از قرارگاه شب قدر آمدم حالا غروب مزدلفه شد پناه من بیچاره می شوم اگر از تو جدا شوم  دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من دارم امید، یک عرفه مَحرمم کنی با من بگو بیا که تویی از سپاه من هر قدر طی کنم به تو جانا نمیرسم آخر بگو که چه باشد گناه من این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست  آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
 ای نگار عرفاتی لک لبیک حسین چشمه ی آب حیاتی لک لبیک حسین خط پیشانی تو مظهر وجه اللهی بس که مستغرق ذاتی لک لبیک حسین ز ازل بندگی ام نوکری خانه توست حقا ارباب صفاتی لک لبیک حسین بین طوفان گنه غرق شدم کاری کن ای که کشتی نجاتی لک لبیک حسین کاش سر تا به قدم گریه شوم آب شوم تو قتیل العبراتی لک لبیک حسین باز از قافله کرب و بلا جا ماندم کن عطا برگ براتی لک لبیک حسین 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7