چشمان گريه ام را
دادم به دشت باران
شايد مرا بگريد
بر تربت بهاران
هرگز كسي نفهميد
مفهوم غربتم را
من واژه اي غريبم
در شعر روزگاران
من كه هزار و يك شب
تا شهر قصه رفتم
با هيچكس نگفتم
يك قصه از هزاران
اي ساحل رسيدن
اين موج خسته درياب
درياي اشتياق است
دلهاي بي قراران
شب تا سحر نشسته
در كنج خلوت خويش
تا روي ماه بينم
در قاب چشمه ساران
در اين سراب تشنه
آهوي دل غريب است
ما را ضمانتي كن
اي اعتبار باران
@shearhayeziba
🖋استاد (اسحاق انور) شاعر ، قاری قرآن و آهنگساز (متوفای ۵ تیر ۱۳۹۸)
#اسحاق_انور