eitaa logo
شعر و داستان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
به باغ خیره شدم باغدار یادم رفت حریص گل شدم و تیغ و خار یادم رفت رسید و دست خودش را به شانه‌هام گذاشت رسید و ناخوشی ِ روزگار یادم رفت نشست و موی بلندش به شاخه‌ها پیچید شکوه ِ منظره‌ی آبشار یادم رفت به لب ضمیمه‌ی لبخند داشت، گفت:سلام به باغ امده بودم چکار ...؟ یادم رفت همینکه گفت:تو ...، دنیا دچار لکنت شد حروف ابجد ِ آموزگار یادم رفت بلند شد برود دست و پام لرزیدند صدای خنده‌ی بی‌اختیار یادم رفت گشود قفل قفس را و گفت: آزادی و غرق گریه شدم تا فرار یادم رفت تمام ِ سال،فقط فصل ِ زرد پاییز است گل و درخت و امید و بهار یادم رفت کسی که رفته، فراموش می‌کند همه را کسی که مانده، قرار و مدار "یادش هست" @shearvdastan
بانو ! قرار ثانیه‌ها را به هم نریز موهات را ببند و فضا را به هم نریز بگذار در خیال خودم هی ببوسمت رویای عاشقانه‌ی ما را به هم نریز کمتر به فکر خط‌ ِ لب و چشم و سرمه باش آرایش قشنگ خدا را به هم نریز از کوچه‌ها که میگذری فکر خلق باش اعصاب شیخ و شاه و گدا را به هم نریز از شعر من بنوش و به رقص آی و مست شو اما ردیف و وزن و هجا را به هم نریز "امن یجیب" و "جاثیه" خواندم که آمدی لطفا بمان و راز دعا را به هم نریز میترسم این سکوت تو دیوانه‌ام کند موهات را نبند و فضا را به هم بریز ! @shearvdastan
بغضی که گلوگاه تو را نیمه شب آزرد سنگی شد و بر آینه‌ی باور ِ من خورد با قطره‌ی اشکی که شب از چشم تو جوشید این مرد هم از چشم تو افتاد و زمین خورد امّید، گُلی بود که در گوشه‌ی این باغ با بوسه‌ی پاییزترین حادثه پژمرد پاییز ِ من از حوصله خالی‌ست مسافر نفرین به بهاری که مرا خورد و تو را برد این شعر ، همان خانه‌ی گرمی‌ست که بی تو یکباره فرو ریخت و در قلب تو افسرد پرپر بکن این سِر شده از زخم زبان را مردی که تو را دست خداوند ِ تو نسپرد @shearvdastan
بغضی که گلوگاه تو را نیمه شب آزرد سنگی شد و بر آینه‌ی باور ِ من خورد با قطره‌ی اشکی که شب از چشم تو جوشید این مرد هم از چشم تو افتاد و زمین خورد امّید، گُلی بود که در گوشه‌ی این باغ با بوسه‌ی پاییزترین حادثه پژمرد پاییز ِ من از حوصله خالی‌ست مسافر نفرین به بهاری که مرا خورد و تو را برد این شعر ، همان خانه‌ی گرمی‌ست که بی تو یکباره فرو ریخت و در قلب تو افسرد پرپر بکن این سِر شده از زخم زبان را مردی که تو را دست خداوند ِ تو نسپرد @shearvdastan
رقص گُل بر سر دیوار کمی مشکوک است اینکه دشمن بشود یار کمی مشکوک است ظاهرن ما همه خوشبخت‌ترینیم ولی هق‌هق ِ ملت بیکار کمی مشکوک است جنگل سبز و تبر باز تبانی کردند وصل سر با گره ِ دار! کمی مشکوک است بار دیگر تو بخوان که « همه چی آرومه ...» خلوت کوچه و بازار کمی مشکوک است شیخ فرموده:حرام است شراب و شادی حالت مستی ِ هشیار کمی مشکوک است عشق آورده‌ام از بطن غزلواره‌ی سرخ شعر یک شاعر بیمار کمی مشکوک است اینکه مشتاق به دیدار منی شکی نیست استرس موقع دیدار کمی مشکوک است زنده‌ام بی تو نفس می‌کشم امّا ...امّا گریه و خیسی ِ سیگار کمی مشکوک است غزلم رو به سقوط است خودم میدانم چون شود قافیه تکرار کمی مشکوک است شک و تردید سرآغاز شعور است و یقین! مصرع قبل من انگار "حقیقت دارد " @shearvdastan