eitaa logo
شعر و داستان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
من چه گویم که کسی را به سخن حاجت نیست خفتگان را به سحرخوانی من حاجت نیست این شب آویختگان را چه ثمر مژدهٔ صبح مرده را عربدهٔ خواب شکن حاجت نیست ای صبا مگذر از اینجا که در این دوزخِ روح خاک ما را به گل و سرو و سمن حاجت نیست در بهاری که بر او چشم خزان می گرید به غزل خوانی مرغان چمن حاجت نیست لاله را بس بود این پیرهن غرقه به خون که شهیدان بلا را به کفن حاجت نیست قصه پیداست ز خاکستر خاموشی ما خرمنِ سوختگان را به سخن حاجت نیست سایه جان! مهر وطن کار وفاداران است بادساران هوا را به وطن حاجت نیست @shearvdastan
وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِن قَلبِی.. و نَرَوَد بیرون مهرت از دلم.. گر برکنم دل و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم... @shearvdastan
دل من گِردِ جهان گشت و نیابید مثالش... @shearvdastan
مساحت دلم تقسیم بر بُعد فاصله مساوی است با، یک قلب بی دفاع و باقی شعرهای دلتنگی! @shearvdastan
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته‌ی خود را که در بر دارد انگاری هلویی هسته‌ی خود را صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهدشد به محض اینکه می‌بندی دو چشم خسته‌ی خود را شدم چون آینه محو وجود بی‌مثال تو بیا در من ببین شخصیت برجسته‌ی خود را تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم چطور از من جدا کردی من وابسته‌ی خود را؟ گره روی گره افتاده، واکن اخم‌هایت را نکش در هم دو ابروی به هم پیوسته‌ی خود را به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم که چاقو می‌برد هر چیزی الا دسته‌ی خود را @shearvdastan
چشم‌هایت نور می‌تاباند و صبح عشق را به پنجره می‌کوبد! طلوع در چشم‌های توست. خورشید هیچ‌کاره بود... @shearvdastan
روانم بیاساید از هر غمی چو بینم که مهرت، روان با من است ‌‌ @shearvdastan
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است @shearvdastan
اُردیبهشت است و بساطِ دلبری برپاست .. هوایش بویِ بهشت می دهد هوش از سَر می بَرَد .. هوسِ عاشقی دارم شادیِ کوچکی می خواهم از جنسِ آمدنت می آیی ...؟ @shearvdastan
. دردی است در جانم که آن را دوست دارم ایـن زخمـه هـای بـی امـان را دوست دارم دنیای بی دردان چه دارد ؟ هیچ در هیچ ! از عشـق ، ایـن درد نـهـان را ، دوست دارم یارب مگیر از  من ، که این درد جگـر سوز در  بنـد  بنـد  استخـوان  را ، دوست دارم روح هـزار عـاشـق ، کـه چشمـک می پراند شـب تـا سحـر در آسمـان را ، دوست دارم در چشم عاشق ، خواب خوش معنا ندارد آشـفـته خـوابـان جـهـان را ، دوسـت دارم هـر هفـت شهـر عشق را ، طی کردم ، امـا از  نـو ، مسـیر عـاشقـان را ، دوسـت دارم ترسی ز طوفان در دل این نا خـدا نیست تـا آبـی ایـن بیـکـران را ، دوسـت دارم @shearvdastan
زندگی خواب و خیالی بود و رفت عمر را کوته مجالی بود و رفت روزگار خُردی و نوباوِگی چشمه آب زلالی بود و رفت ... @shearvdastan
زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی و هر چه بود بین این دو تا را عاشقت کردی گِلت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زد، یعنی ز بس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی به خود می بالم از عشقت ولی همواره می پرسم: چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟! نه تنها من، نه تنها او، نه تنها شاعران، حتی غزل را، بیت ها را، واژه ها را عاشقت کردی سپس عشق تو از واژه به قلب ساز ناخن زد و بعد از آن دور می فا س لا را عاشقت کردی به وقت خواندنت بی اختیار از بغض لبریزم تو حتی بغض را، حتی صدا را عاشقت کردی  
لذت در دنبال باشٖد روزه را صبح اگر بندد دری ایزد گشاید وقت شام روزه سازد پاک صائب سینه ها را از هوس ز آتش امساک می سوزد تمناهای خام @shearvdastan
چه خوش است در فراقی همه عمـــــــــر صبر کردن به امــــــــیـد آن که روزی به کف اوفتد وصــــــــالی @shearvdastan
‌‌شبیه ڪوزه در دل از غمت صدها ترک دارم مرا خواهد شڪست آخر ، تلنگرهای دلتنگی... @shearvdastan
تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟! آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست از خاک مرا برد و به افلاک رسانید این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد با این همه تردید، در این باره یقینی ست شادم که به هر حال به یاد توأم، اما خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست @shearvdastan
آفتاب می‌شود درون قلبم تمام من طلوع می کند با بخیرهایت عجب عشقی در وجودم می‌ریزی... @shearvdastan
در من نگاه مى كنى زخم هاى من آرام مى گيرند. اى پرچم بام من كه به وقت عبور دشمن تسكينم مى دهى زمينه صبح گاه! زخم هاى من ستاره هاى همين تاريكى است كه چشم بسته از برابر من عبور مى كنى. @shearvdastan
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم... @shearvdastan
آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی بی وفا ! حالا که از جانم شدم سیر آمدی سالها در اوجِ تنهایی مرا یادت نبود تا شدم از قله یِ عمرم سرازیر آمدی آنهمه بی اعتنا آهو دوانی کردی و در قفس تا از نفس افتاد این شیر، آمدی با تو در آن سویِ رویاها قراری داشتم ای امان از تو که با یک عمر تاخیر آمدی گفتم این چشمِ سیاه، آخر به بختم میچکد با قلم مویِ ازل وقتی به تصویر آمدی در شگفتم باخبر بودی دلم خون است و باز با دو ابرو چون کمان و پلک چون تیر آمدی مات و مبهوتِ تماشایِ تو دیگر نیستم گرچه بیرحمانه زیبا و نفسگیر آمدی سازِ دل تا کوک بود از تو صدایی برنخاست تا که فهمیدی شکسته، غرقِ تحریر آمدی بادِ هوهویِ خزانی هرچه بود از من ربود ای نسیمی که سراغِ برگ انجیر آمدی دفتری بودم که حسرت، برگ برگم را سرود چون رسیدم صفحه یِ پایانِ تقدیر آمدی بی حبیبش تا قیامت رفت تنها شهریار میرود شهراد هم این راه را، دیر آمدی   @ahearvdastan
"هوای اردیبهشت" و " نمِ باران" و دست هایی که نیست... اصلا رسالت اردیبهشت را "تو" با نبودنت زیر سوال برده ای... @shearvdastan
می‌گریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم…! @shearvdastan
با نگاه بی قرارت قلب من تب می کند صاحب قلب تو بودن می شود خیر العمل ❤️ @shearvdastan
قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم آرزوے « مرا» می بینی؟ ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم برای تو تنگ است ایهاالارباب @shearvdastan
آمدم پیله به دورش بتنم صبر آمد عطسه زد دکمه ای از پیرهنم، صبر آمد آمدم پشت در و در زدم و گفت که کیست خواستم زود بگویم که منم! صبر آمد نیت بوسه به لب داشتم اما چه کنم؟ گره افتاد به کار دهنم صبر آمد دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد تا که تصمیم گرفتم بت من خرد شود از لب تیشه‌ی شیرین شکنم صبر آمد دست بردم که شبی خنجر زهرآگین را آه بیرون بکشم از بدنم صبر آمد