من چه گویم که کسی را به سخن حاجت نیست
خفتگان را به سحرخوانی من حاجت نیست
این شب آویختگان را چه ثمر مژدهٔ صبح
مرده را عربدهٔ خواب شکن حاجت نیست
ای صبا مگذر از اینجا که در این دوزخِ روح
خاک ما را به گل و سرو و سمن حاجت نیست
در بهاری که بر او چشم خزان می گرید
به غزل خوانی مرغان چمن حاجت نیست
لاله را بس بود این پیرهن غرقه به خون
که شهیدان بلا را به کفن حاجت نیست
قصه پیداست ز خاکستر خاموشی ما
خرمنِ سوختگان را به سخن حاجت نیست
سایه جان! مهر وطن کار وفاداران است
بادساران هوا را به وطن حاجت نیست
#هوشنگ_ابتهاج
@shearvdastan
وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِن قَلبِی..
و نَرَوَد بیرون مهرت از دلم..
گر برکنم دل و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم...
#دعایابوحمزهثمالی
@shearvdastan
مساحت دلم
تقسیم بر بُعد فاصله
مساوی است با،
یک قلب بی دفاع
و باقی
شعرهای دلتنگی!
#آذر_آزادی
@shearvdastan
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبستهی خود را
که در بر دارد انگاری هلویی هستهی خود را
صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهدشد
به محض اینکه میبندی دو چشم خستهی خود را
شدم چون آینه محو وجود بیمثال تو
بیا در من ببین شخصیت برجستهی خود را
تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم
چطور از من جدا کردی من وابستهی خود را؟
گره روی گره افتاده، واکن اخمهایت را
نکش در هم دو ابروی به هم پیوستهی خود را
به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم
که چاقو میبرد هر چیزی الا دستهی خود را
#جواد_منفرد
@shearvdastan
چشمهایت
نور میتاباند
و صبح عشق را به پنجره میکوبد!
طلوع در چشمهای توست.
خورشید هیچکاره بود...
#مهران_رمضانیان
@shearvdastan
روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم که مهرت،
روان با من است
#فریدون_مشیری
@shearvdastan
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
#هوشنگ_ابتهاج
@shearvdastan
اُردیبهشت است
و بساطِ دلبری برپاست ..
هوایش بویِ بهشت می دهد
هوش از سَر می بَرَد ..
هوسِ عاشقی دارم
شادیِ کوچکی می خواهم
از جنسِ آمدنت
می آیی ...؟
#باران_قیصری
@shearvdastan
.
دردی است در جانم که آن را دوست دارم
ایـن زخمـه هـای بـی امـان را دوست دارم
دنیای بی دردان چه دارد ؟ هیچ در هیچ !
از عشـق ، ایـن درد نـهـان را ، دوست دارم
یارب مگیر از من ، که این درد جگـر سوز
در بنـد بنـد استخـوان را ، دوست دارم
روح هـزار عـاشـق ، کـه چشمـک می پراند
شـب تـا سحـر در آسمـان را ، دوست دارم
در چشم عاشق ، خواب خوش معنا ندارد
آشـفـته خـوابـان جـهـان را ، دوسـت دارم
هـر هفـت شهـر عشق را ، طی کردم ، امـا
از نـو ، مسـیر عـاشقـان را ، دوسـت دارم
ترسی ز طوفان در دل این نا خـدا نیست
تـا آبـی ایـن بیـکـران را ، دوسـت دارم
#محمد_رضا_جنتی_محب
@shearvdastan
زندگی خواب و خیالی بود و رفت
عمر را کوته مجالی بود و رفت
روزگار خُردی و نوباوِگی
چشمه آب زلالی بود و رفت ...
#ادیب_برومند
@shearvdastan
زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی
و هر چه بود بین این دو تا را عاشقت کردی
گِلت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زد، یعنی
ز بس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی
به خود می بالم از عشقت ولی همواره می پرسم:
چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟!
نه تنها من، نه تنها او، نه تنها شاعران، حتی
غزل را، بیت ها را، واژه ها را عاشقت کردی
سپس عشق تو از واژه به قلب ساز ناخن زد
و بعد از آن دور می فا س لا را عاشقت کردی
به وقت خواندنت بی اختیار از بغض لبریزم
تو حتی بغض را، حتی صدا را عاشقت کردی
#مهدی_عابدی
لذت #افطار در دنبال باشٖد روزه را
صبح اگر بندد دری ایزد گشاید وقت شام
روزه سازد پاک صائب سینه ها را از هوس
ز آتش امساک می سوزد تمناهای خام
#صائب_تبريزی
@shearvdastan
چه خوش است در فراقی
همه عمـــــــــر صبر کردن
به امــــــــیـد آن که روزی
به کف اوفتد وصــــــــالی
#سعدی
@shearvdastan
شبیه ڪوزه در دل از غمت صدها ترک دارم
مرا خواهد شڪست آخر ، تلنگرهای دلتنگی...
#معصومه_صابر
@shearvdastan
تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟!
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید، در این باره یقینی ست
شادم که به هر حال به یاد توأم، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
#فاضل_نظری
@shearvdastan
آفتاب میشود درون قلبم
تمام من طلوع می کند با
#صبح بخیرهایت
عجب عشقی در وجودم میریزی...
@shearvdastan
در من نگاه مى كنى
زخم هاى من آرام مى گيرند.
اى پرچم بام من
كه به وقت عبور دشمن تسكينم مى دهى
زمينه صبح گاه!
زخم هاى من
ستاره هاى همين تاريكى است
كه چشم بسته از برابر من عبور مى كنى.
#شمس_لنگرودى
@shearvdastan
آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی
بی وفا ! حالا که از جانم شدم سیر آمدی
سالها در اوجِ تنهایی مرا یادت نبود
تا شدم از قله یِ عمرم سرازیر آمدی
آنهمه بی اعتنا آهو دوانی کردی و
در قفس تا از نفس افتاد این شیر، آمدی
با تو در آن سویِ رویاها قراری داشتم
ای امان از تو که با یک عمر تاخیر آمدی
گفتم این چشمِ سیاه، آخر به بختم میچکد
با قلم مویِ ازل وقتی به تصویر آمدی
در شگفتم باخبر بودی دلم خون است و باز
با دو ابرو چون کمان و پلک چون تیر آمدی
مات و مبهوتِ تماشایِ تو دیگر نیستم
گرچه بیرحمانه زیبا و نفسگیر آمدی
سازِ دل تا کوک بود از تو صدایی برنخاست
تا که فهمیدی شکسته، غرقِ تحریر آمدی
بادِ هوهویِ خزانی هرچه بود از من ربود
ای نسیمی که سراغِ برگ انجیر آمدی
دفتری بودم که حسرت، برگ برگم را سرود
چون رسیدم صفحه یِ پایانِ تقدیر آمدی
بی حبیبش تا قیامت رفت تنها شهریار
میرود شهراد هم این راه را، دیر آمدی
#شهراد_ميدرى
@ahearvdastan
"هوای اردیبهشت" و
" نمِ باران" و
دست هایی که نیست...
اصلا رسالت اردیبهشت را "تو" با نبودنت زیر سوال برده ای...
#مهسا_سجاد
@shearvdastan
با نگاه بی قرارت
قلب من تب می کند
صاحب قلب تو بودن
می شود خیر العمل
#مخاطب_خاص_من❤️
@shearvdastan
#افطار
قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم
نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم
آرزوے « #رمضان_های مرا» می بینی؟
ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم
#دلم برای تو تنگ است ایهاالارباب
@shearvdastan
آمدم پیله به دورش بتنم صبر آمد
عطسه زد دکمه ای از پیرهنم، صبر آمد
آمدم پشت در و در زدم و گفت که کیست
خواستم زود بگویم که منم! صبر آمد
نیت بوسه به لب داشتم اما چه کنم؟
گره افتاد به کار دهنم صبر آمد
دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد
تا که تصمیم گرفتم بت من خرد شود
از لب تیشهی شیرین شکنم صبر آمد
دست بردم که شبی خنجر زهرآگین را
آه بیرون بکشم از بدنم صبر آمد
#سیدمهدی_موسوی