#شهید_گمنام
🔅والسابقون السابقون یعنے
↩️هر ڪس بہ مادر شبیہ تر است
اے شهید گمنام🌷
تو در بے نشان بودن مزارت بہ مادر شبیهی
😌💓
من در چادر سیاہ روے سرم..🍃
🍋@sheeay_heydar
فرازی از #وصیتنامه✉️
#خواهر_عزیزم
•|هرگاه خواستے از #حجاب خارجشوے
وَ لباس اجنبے را بپوشے بہ یاد آور کہ اشڪ #امامزمانت راجارے میکنے
بہ #خون هاےپاڪےڪہ ریختہ شدبراے حفظاین وصیتخیانت میڪنےبہ یادآرڪہ غرب را درتهاجمفرهنگے اش یارےمیڪنےو #فساد رامنتشرمیکنے وتوجہ جوانےڪہ صبحوشب سعےڪردهنگاهش راحفظ ڪندجلب میکندبہ یاد آرحجابےڪہ برتو واجب شده تاتورادرحسن نجابت فاطمےحفظ ڪند،تغییرمیدهے...
توهم شامل آبرویي،بعدازهمہ این ها اگرتوجہ نڪردے،
#هویتشیعہ راازخودت بردار(دیگہ اسم خودتوشیعہ نذار)
#شهیدعلاء_حسن_نجمه❤
#یاد_شهدا_باصلوات
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت_سـی شروع بحران اززبان محمد
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#پسـرڪ_فـلافـل_فـروش
#پـارت_سـیویـکـم
وابستگی به نجف
💎ایام حضورهادی د نجف به چنددوره تقسیم می شود.حالات واحوال اودراین سه سال حضوراوبسیارمتفاوت است. زمانی تلاش داشت تایک کاردرکنار تحصیل پیداکندو درآمد داشته باشد.
کاربرایش مهیا شد،بعد از مدتی کار ثابت با حقوق مشخص را رهاکرد و به دنبال انجام کار برای مردم و به نیت رضای پروردگار بود.
هادی کم کم به حضور در نجف و زندگی در کنار امیر المؤمنين على بسیار وابسته شد.
وقتی به ایران برمیگشت،نمیتوانست تهران را تحمل کند. انگارگم گشته ای داشت که میخواست سریع به اوبرسد.
💎دیگر درتهران مثل یک غریبه بود. حتی حضور درمسجدوبین بچه هاورفقای قدیمی اوراسیرنمیکرد.
این وابستگی راوقتی بیشترحس کردم که میگفت:حتی وقتی به کربلامی روم واز حضور درآنجالذت میبرم،دلم برای نجف تنگ میشود.میخواهم زودتربه کنارمولا امیرالمؤمنین برگردم.
این را ازمطالعاتی که داشت می توانستم بفهمم.هادی درابتدابرای خواندن کتاب های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت.آداب الطلاب آقای مجتهدی رامی خواندو...
💎رفته رفته به سراغ آثاربزرگان عرفان رفت.بامطالعه ی آثاروزندگی این اشخاص،روزبه روزحالات معنوی اوتغییر میکرد.
من دیده بودم که رفاقت های هادی کم شده بود.برخلاف اوايل حضور درنجف، دیگرکم حرف شده بود.معاشرت اوبا بسیاری ازدوستان درحدیک سلام وعلیک شده بود.
به مسجدهندی هاعلاقه داشت.نماز جماعت این مسجدتوسط آیت الله حکیم وبه حالتی عارفانه برقرار بود.برای همین بیشترمواقع دراین مسجدنمازمیخواند.
💎خلوت های عارفانه داشت.نمازشب و برخی اذکاروادعیه راهیچ گاه ترک نمی کرد.
این اواخربه مرحوم آیت الله کشمیری ارادت خاصی پیداکرده بود.کتاب خاطرات ایشان رامی خواندوبه دستورات اخلاقی این مردبزرگ عمل میکرد.
یادم هست که میگفت:آیت الله کشمیری عجیب به نجف وابسته بود. زمانی که ایشان درایران بستری بود می گفت مرابه نجف ببریدبیماری من خوب می شود.
💎هادی این جملات رامیخواندومی گفت:من هم خیلی به اینجاوابسته شده ام،نجف همه ی وجودماراگرفته است، هیچ مکانی جای نجف رابرای من نمی گیرد.
این سال آخرهر روزیک ساعت رابه وادی السلام می رفت.نمیدانم دراین یک ساعت چه میکرد،اماهرچه بودحال عجیب معنوی برای او ایجادمیکرد.
این راهم ازاستادمعنوی خودش مرحوم آیت الله کشمیری وآقاسیدعلی قاضی فراگرفته بود.
#کـپـیمـمـنـوعــ🚫
@sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت_سـیویـکـم وابستگی به نجف 💎ایام
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#پسـرڪ_فـلافـل_فـروش
#پـارت_سـیودوم
عرفان
اززبان دوستان شهید
💎هادی یک انسان بسیارعادی بود.مثل بقیه تنها تفاوت او عمل دقیق به دستورات دین بود.
برای همین در مسیر خودسازی و عرفان قرار گرفت. اما مسیر عرفانی زندگی او در نجف به چند بخش تقسیم می شود. مانند آنچه که بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند، مسیر من الخلق إلى الحق و...به خوبی طی نمود.
هادی زمانی که در نجف در محضر بزرگان تحصیل می کرد،نیمی از روز را مشغول تحصیل و بقیه را مشغول کار بود.
💎در ابتدا برای انجام کار حقوق می گرفت،اما بعدها کارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد.
شهریه نمی گرفت برای کاری که انجام میداد مزد نمی گرفت.حتی اگرکسی می خواست به او مزد بدهد ناراحت میشد.
منزل بسیاری از طلبه ها و برخی مساجد نجف را لوله کشی کرد اما مزد نگرفت!
توکل و اعتماد عجیبی به خدا داشت.یک بار به هادی گفتم:تو که شهریه نمی گیری برای کار هم پول نمی گیری پس هزینه های خودت را چطور تأمین می کنی؟
💎هادی گفت:بایدبرای خداکارکرد،خدا خودش هوای مارا دارد.گفتم:این درست، اما..
یادم هست آن روز منزل یکی از دوستانش بودیم.هادی بعد از صحبت من،مبلغ بسیار زیادی را از جیب خودش بیرون آورد و به دوستش داد وگفت:هر طور صلاح میدانی مصرف کن!
به نوعی غیرمستقیم به من فهماند که مشکل مالی ندارد.
خانه ای وسیع و قدیمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند.
او در یکی از اتاق های کوچک و محقر آن سکونت داشت.بیشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود.
💎او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهیدستی که پولی ندارند را به آن خانه بیاورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
برای زائران غذا درست می کرد.در بیشتر کارها کمک حالشان بود.اگر زائری هم نبود،به تهیدستان اطراف خانه سکونت می داد و در هیچ حالی از کمک دادن دریغ نمی کرد.
آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود،شاید هر کسی جرئت نمی کرد در آن زندگی کند.
بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی دیگری سپردند،اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بیاید!
💎اربعین که نزدیک میشد هادی اتاق ها را به زائران و مهمانان می داد و خودش یک گوشه می خوابید.
گاهی پتوی خودش را هم به آنها می بخشید.او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمایشی بخوابد.
یک بار مریض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابید اما اتاق را که گرم بود در اختیار زائران راهپیمایی اربعین قرار داد.
او در این مدت با پیرمرد نابینایی آشنا شده بود و کمک های زیادی به او کرده بود.حتی آن پیرمرد نابینا را برای زیارت به کربلا هم برده بود.
💎هادی زمانی که مشغول کارهای عرفانی و ذکر و خلوت شده بود،کمتر با دیگران حرف می زد.
این هم از توصیه های بزرگان است که انسان در ابتدای راه سکوت را بر هر کاری مقدم بدارد.
هادی می دانست بسیاری از معاشرتها تأثیر منفی در رشد معنوی انسان دارد، لذاارتباط خود رابابیشتردوستان درحدیک سلام و علیک پایین آورده بود.
این اواخر بسیار کتوم شده بود. یعنی خیلی از مسائل معنوی را پنهان می کرد.از طرفی تاآنجاکه امکان داشت در راه خدا زحمت می کشید.
💎هرزائری که به نجف می آمد،به خانه ی خودش می بردواز آنها پذیرایی
می کرد.
هیچ وقت دوست نداشت که دیگران فکر کنند که آدم خوبی است.این سال آخر روزه داری و دیگر مراقبت های معنوی را بیشتر کرده بود.
تا اینکه ماجرای مبارزه با داعش پیش آمد،هادی آنجا بود که از خلوت معنوی خود بیرون آمد.
او به قول خودش مرد میدان جهاد بود شجاعتش را هم قبلا اثبات کرد. حالا هم میدان مبارزه ایجاد شده بود.
#کـپـیمـمـنـوعــ🚫
@sheeay_heydar
#حاجحسینیکتا میگفت :
اگهقاطیبشی؛✨
رفیقبشی،دوستبشی
باامامزمانخودمونیبشی؛🌱
بیریشهپیشهبشی،
بیخوردهشیشهبشی،
پشتِرودخونهیچه کنمچهکنمِزندگی؛🌊
رشتهیِدلتدستِآقاباشه...
آقاخودشعبورتمیده...! :)
#تلنگــر 🖐🏻
@sheeay_heydar
《🌙🌸🌱》
از شــہــدای گـمـنـام به خـواهـران مـومـن...📞🖤
خــواهـرم خـون از مـن☝💔
حـجـاب از تـو ....👇🙂
شـفـاعت از مـن☝ 🙃
حـیـــا از تـو ....👇🖤
خــواهـرم خـونـمـو به دسـتـتــــ امـانـــتــ دادم
💘🇮🇷💉
📌نـکـنـد خـیـانـتـــ در امـانـتــ کـنـی
کـه فـردای قـیـامـتـــ یــقـه اتــــ را خــواهــم گـرفـت.😔❣
@sheeay_heydar
《🌙🌸🌱》
.
میخوای شهید بشی؟🥀🖤
شهید تو زندگیش وقتش رو تلف نکرد!⌛️📿
شهید، زمان رو دور زد (: !🌱
•
#حواستباشه🙏⚡️
@sheeay_heydar
🌸🍃
↫بگذار تا هست
↫همه براے تو باشد
☜لباس هاے شیک براے تو
☜توجہ مردم براے تو
☜آزادے و راحتی براے تو
و #من ... 🙄
همین تکه پارچہ مشکے ام
«چـــادر» را مے خواهم
و نیم نگاهے از آن بالا ها... 😇☝️
@sheeay_heydar
#انرژی_مثبت
+ لاتيأس ....
فما ﻳﺆﻟﻤﻚ ﺍﻟﻴﻮﻡ ﻗﺪ ﻳﻜﻮﻥ سببًا ﻟﻘﻮﺗﻚ ﻏﺪًا.
ناامید مباش!
شاید آنچه که امروز توراآزرده میکند دلیلی برای توانمندیت در فردا باشد :)
@sheeay_heydar