تغزل میرسد هر دم به من حینِ توسل ها
توسل میرسد هر دم به من حینِ تغزل ها
چه احساسات نابی میشود پیدا درون من
که شاعر میشوم با شور و با نورِ توسل ها!
به دنیا چشم میدوزم،به جز خوبی نمیبینم!
شکوه و عشق و سرسبزی،درخت و یاس و سنبل ها
من از رودم که سیّالم،تو می آیی به دنبالم
چه خوشحالم من از تکرار و تکرار و تسلسل ها!..
منم زیبا،منم شادان،منم جاری،منم جذاب
منم یک جنگلِ انبوه، با آواز بلبل ها
✍محمد ثاقبی
این فراق و غم و این فاصله تقصیر من است
آه شاید نرسیدن به تو تقدیر من است
همه عمرم پیِ تو میدوم اما هستم!
کور خوانده ست《عدم》تا پیِ زنجیر من است..
من در این چرخه ی گردون همه رنگی شده ام!
شاید ام علت این فاصله تزویر من است
شاه بانوی غزل های منی،این حتمی ست!
یاد تو همدمِ هر لحظه ی دلگیر من است
بی وفا حال که رفتی سخنی مانده به دل-
که یقینا نرسیدن به تو تقصیر من است
✍محمد ثاقبی
شبیه ماه نباشم چه میکنی تنها؟
چراغ راه نباشم چه میکنی تنها؟
نهیب میزنی و من به جنگ می آیم
که با سپاه نباشم چه میکنی تنها؟
همیشه درد،امیرِ جهانِ ساده ی توست
غریق آه نباشم چه میکنی تنها؟
ستارگانِ خیالت به آسمانِ من اند..
شبی سیاه نباشم چه میکنی تنها؟
تو رهگذار منیّ و منم محلِّ عبور
که تگیه گاه نباشم چه میکنی تنها؟
همین همین لب و بوسه،همین مرا کافی ست
زیاده خواه نباشم چه میکنی تنها؟
✍محمد ثاقبی
ققنوس وار از دل آتش برون زدند
یعنی که دل به جاده ی عشق و جنون زدند
دیگر زمان زمان رسیدن به یار بود
نون زمین و میم زمان بیقرار بود
بیمی ز فوج ارتش شیطان نداشتند
ترسی ز موج سرکش عصیان نداشتند
آری سلاحشان به جز ایمان نبود هان!
بر لب به غیر آیه ی قرآن نبود هان
والنازعات خواندنشان را جهان شنید
و الناشطات خواندنشان را جهان شنید
اینگونه بود یک تنه لشکر شکن شدند!
اینگونه بود آه که گلگون کفن شدند
رفتند تا که خاک کند افتخارشان
رفتند تا که خاک شود پاسدارشان
دیدند با سعادت خود سرنوشت را
دیدند با خلوص و تواضع بهشت را
رفتند و حسرتی به دلم مانده تا کنون
حسرت به عمق خشت و گلم مانده تاکنون
یا رب چرا سعید شدن قسمتم نشد
در راه حق شهید شدن قسمتم نشد
دیگر چگونه با چه زبان آرزو کنم
تا قلب شرحه شرحه ی خود را رفو کنم
از آرمان عشق و شهادت قلم زدم
با شور و اشتیاق چه شعری رقم زدم..
آهم!،توان بیش سرودن نداشتم..
بغضم!،امان بیش سرودن نداشتم..
دستی به زلف باده و غلطی به خون زدند
آنان که دل به جاده ی عشق و جنون زدند
✍#محمد_ثاقبی
#شهیدان_جنون
مسلمانم مسلمانِ محمد
غزلخوانم غزلخوانِ محمد
خدایا لایقم فرما که باشم
به محشر جزو یارانِ محمد
✍محمد ثاقبی
#رسول_الله
#یا_محمد ص
عروج سبزتان هرگز مرا باور نخواهد شد
شهادت مزدتان بود و از این بهتر نخواهد شد!
درون آتش معدن چنان بزمی به پا کردید
که آتش مست میرقصد،و خاکستر نخواهد شد
شما مردان میدانید از نسل سلیمانی..
کسی در طول تاریخ این چنین مظهر نخواهد شد!
شرف معنا گرفت از کار جانفرسای تان یاران
شرف مند از کسی سرمست جز حیدر نخواهد شد
غزل گریان شد و خودکار بر دفتر شبیخون زد!
پس از این دفترم با خنده همسنگر نخواهد شد
سرودن کار سختی بود غم هایم دوچندان شد..
بیا ساقی که درمانم به جز ساغر نخواهد شد
✍محمد ثاقبی
#طبس_تسلیت
سلام من درود من ثناگوی خداوند است
قیام من قعود من ثناگوی خداوند است
به وقت شادی و غم ورد یارب بر لبم جاری ست
فراز من فرود من ثناگوی خداوند است
منم زندان خاک اما نگاهم آسمان بین است
که دنیای کبود من ثناگوی خداوند است
خدا روح خودش را در نهاد ما تجلی داد!.
سراپای وجود من ثناگوی خداوند است
سرودن نعمتی زیباست از دریای جود حق
که طبع خوش سرود من ثناگوی خداوند است
بدان ای یار تا محشر فراموشت نخواهم کرد
یقین،بود و نبود من ثناگوی خداوند است
دلت را تا به دست آرم دل خود را به تو دادم
زیان یا هر چه سود من ثناگوی خداوند است
✍محمد ثاقبی
چشمم عروج چلچله را در نظاره است
از داغ یارمان جگرم پاره پاره است
گلچین روزگار به لبنان رسیده است
دستانِ یار ضاحیه را در اشاره است
امروز رنگ جامه ی هر بوستان سیاه
امروز در زمین و زمان سوگواره است!.
آغاز شد حکومت شب بر زمینمان
خاموشی صلابت ماه و ستاره است
پاداش این جهاد تو انوار مهر بود
دیبای عرش بر تن تو خوش قواره است
در راه عشق،بخشش جان عین زندگی ست..
در پای حق فشاندنِ جان،راه چاره است!
✍#محمد_ثاقبی
#سید_مقاومت
#سید_حسن_نصرالله
کفر مطلق شد شبی ای وای من ایمان من
بی امان تاریک شد سرتاسر دوران من
تند بادِ تلخِ و وهم آلود غم نزدیک شد
با نهیبی تیره گون خم شد قدِ بی جان من
دست هایم را به پستی داده بودم،زود رفت!
بشکند این بی نمک،دستان من دستان من
خو به تنها بودنم کردم شکستم از فراق
جوی خون سیّال شد از چشمه ی چشمان من
من درختِ دوستی را مینشانم دوست کو؟
دوستی که دوست باشد،دوستی همسانِ من
میرود بالا فشارم از فشارِ دردها
میرود پایین و پایین پرچمِ ایمانِ من
✍#محمد_ثاقبی
ابر میگیرد جهانم را که بارانی شوم
زیر باران،شاد،مشغولِ غزلخوانی شوم
در غزل سعدی شوم حافظ شوم جامی شوم..
در قصیده انوری،سلمان و خاقانی شوم
در رباعی شیوه خیام را احیا کنم
در دوبیتی پیرو عریان و کبگانی شوم
بال خود را وا کنم سوی سعادت پر زنم
رو به بالا پر زنم تا اینکه نورانی شوم
محو در آیات قرآنی شوم مومن شوم..
شادمان از شاهکار وحی ربانی شوم
من از انسان بودنم احساس خرسندی کنم
شاهد اجرای قانون های انسانی شوم
میزند باران که از افسردگی ها وارهم
تا مبادا در درون خویش زندانی شوم
خاطراتم را دوباره بر زبان جاری کنم!
عازمِ افلاک با حسی که میدانی شوم!
بادمی آید به سویم،تا بپیوندم به او
باد می آید به سویم تا که طوفانی شوم
عاقبت طوفان به جان دشمنان اندازم و-
در ره ایران خود با عشق،قربانی شوم
✍محمد ثاقبی
بخواب امشب در آغوشم بیا و روبه راهم کن
عرق دارم ورق دارم بیا غرق گناهم کن
من و آیینه دیگر حالمان بد میشود از هم
بیا و بعد عمری با همان گرمی،نگاهم کن
شبم پایان ندارد بی تو لبریزم ز تاریکی
بیا بشکن شب غم را و پابست پگاهم کن
منم شاهی که ملکم را به تیغ عشوه ای دادم
عزیزم بازگردان این امانت را و شاهم کن!
چنان یوسف اگر شاهی ز قعر چاه مقدور است
ز لطف بی کران خود اسیر بند چاهم کن
به دامان تو می افتم نمی بخشی مرا ای عشق
ولی عیبی ندارد پیش مردم روسیاهم کن!
اگر روزی به دستت آورم از شوق میمیرم
بیا با وصل جانسازت ز خوشحالی تباهم کن!..
#محمد_ثاقبی
باز دارد چه میشود یارب،که گلی از کنارمان پر زد
ضاحیه سرزمین معراج است،که شبی هاشم از جهان پر زد
باز وقت وصال،آمده بود مردی از جنس آسمان خندید!
صفی الدین گشود بالش را،چه منزه،چه پاک جان پر زد
شیعه آری مقابل دشمن،فاتح اما همیشه مظلوم است..
شیعه بود و به ظلم باج نداد،شیعه بود و به جاودان پر زد
استقامت نماد پیروزی ست،و شهادت جزای اِستادن..
از زمین از غبار و تاریکی،به بهشت خدا،جنان پر زد
چهره در چهره با نسیم خزان گفتم از بی قراری ام سید..
شعر از جام چشم بیرون ریخت،غزلم سوی بیکران پر زد.!
#محمد_ثاقبی
#شهید_مقاومت
#سید_هاشم_صفی الدین
کشیده تا به ثریا حصار فاصله ها
رسانده جان به لبم تیغ شکوه و گله ها
صدای ناله ز هر باغ میرود تا عرش
که غصّه غدّه شده،در گلوی چلچله ها
فریب ناز تو را خوردم و اسیر شدم
اسیر فاصله ها و اسیر ولوله ها
مرا ز شور گرفتی مرا به شر دادی
ز من ثبات گرفتی چنانکه زلزله ها!..
ز تیر مکر و ریا زخم خورده ام بسیار
دریغ از ستم بیکران حرمله ها..
بدا به حال من و تو که در جهانِ ریا..
شریک دزد شویم و رفیق قافله ها!
به یاد چشم سیاهت همیشه میسوزم
که بود برق نگاهت جواب مسئله ها
✍#محمد_ثاقبی
دلِ عاشق خوش است،به خیالی عبث
به وفایی سراب،به وصالی قفس!
نه رسیدم به تو نه رسیدی به من
نرسیدم به هیچ نرسیدم به کس
همه اهریمنان به هوس ها خوشند..
همه دین باوران،به زوالِ هوس!
به درختِ امید،نرسید آفتاب
چه رسد آب جوی چه رسد به هرس..
دغلان از پیِ منِ شیرین،به صف..
همه یاران دغل همه یاران مگس..
تو خدایا بگو،به جهانت کسی
که ندارد هوی،که ندارد هوس!
به زمان داده ام دلِ خود را کنون
که رسانَد به تو،غمِ من را سپس!
شده این ذکر من،که در این کربلا
نشوم حرمله،نشوم من شبث
تو دلیلی بیار،که در این درد و آه
نکنم عزم خاک،بکشم من نفس!
تو بیا و به مهر دل ما را بشوی
دف شادی بکوب،تو به فریاد رس..
✍#محمد_ثاقبی
#منجی_عالم_بشریت
#یا_مهدی_ادرکنی
خدا از ما نگیرد کاش این مشت رجز خوان را
جهاد و پایداری را سعادت را شهیدان را
مبادا دشمن غاصب ببیند ضعف ما ها را
مبادا یاری خرسان بتوپد خاک ایران را
خدا از ما نگیرد کاش میر و رهبر ما را
امیر آسمان عشق،این خورشید تابان را..
نمیلغزیم در این راه اقیانوس بیتابیم
که میبلعیم کوچک رود فکر و مکر شیطان را
جهان امروز پر شد از تب الله اکبر ها
جهان امروز میبیند خروش هر مسلمان را
اشدّا ٕ و علی الکفّار میخوانیم و پرشوریم
که دشمن می هراسد قدرت آیات قرآن را
نماز شب نمیخوانیم اما خوب میدانیم
که در دلهای خود داریم مروارید ایمان را
سر و دست و دل و پا را به پای یار میریزیم
که جان را میدهیم و شاد میبینیم جانان را
سلیمانی و نصرالله و سید هاشم و سنوار
نخواهد دید دشمن خواری مردان میدان را
بیا ای غنچه ی پژمرده در بوران استکبار..
شنو بوی بهاران را ببین مرگ زمستان را
به خاطر میسپارد مادرِ تاریخ تا محشر
به خاطر میسپارد ظلم،یوم الله آبان را
به ایران خاک اسطوره به ایران خانه ام سوگند
چه نزدیک است بر دشمن که نوشد زهر پایان را...
#محمد_ثاقبی
#مقاومت
#استکبار_ستیزی
#سیزده_آبان
از داغ عزیزان چه بگویم،جگرم سوخت
تسکین دلم اشک شد و چشم ترم سوخت
شب حاکم بی چون و چرای غزلم شد
در پنجه ی این داغ کلید سحرم سوخت
در خاک و در افلاک به جز غصه ندیدم
چون دایره ای رنج کشیده،وترم سوخت
در بند جهان بندم و دنبال فرارم
خود را به تکاپو زدم و بال و پرم سوخت..
در روی زمین هر که وفا کرد زیان داد
بازار چه تبدار شد و سیم و زرم سوخت
شوق سفرم هست ولی سوی تباهی!..
در آتش پر سوز اجل همسفرم سوخت
این یأس و غمم روضه ی جانکاه #امید است
«ناگاه جهان تار شد و در نظرم سوخت»
با ناله ی خودکار به این شعر رسیدم
آهم به هوا رفت و ز تشویش سرم سوخت..
-در فراق جوان ناکام زنده یاد#امید_رضایی
✍#محمد_ثاقبی
سرویم که در خاک ادب ریشه ی ماست..
عشق است که همواره در اندیشه ی ماست
از نسل سلیمانی و سلمان هاییم
شیریم که ایران قوی بیشه ی ماست
✍#محمد_ثاقبی
#ایران_قوی
https://eitaa.com/SheerSaghebi
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
از سینه بزن بیرون ای بغض شباهنگام..
ای آه جگر سوزم یک لحظه بگیر آرام
یک روز نشد با یار از عشق سخن گویم
او هیچ نمیداند،من عاشقم و گمنام..
دیشب وسط مستی از عرش ندا آمد
از چشم و لب یارت در شعر بگیر الهام
چشمان دل انگیزت خورشید تر از خورشید
چون چاردهِ مهتاب از منظره ی یک بام
لب های تو نقاشی چون کوزه ی قلیان بود
دردا که دلم لرزید از تو نگرفتم کام
حیرانم و حیرانم واداده و ویرانم
تنها و پریشانم در دایره ی ابهام..
از تجربه اندوزی همواره حذر کردم
افسوس که در -پیری هستم چو جوانان خام!
من زشت و تو زیبایی من ریشه و تو آبی
دنبال تو می آیم با هر نفس و هر گام
#محمد_ثاقبی
اولین بار تو را دیدم و ردّم کردی
آه من منتظرم از تو پیامی برسد..
عاشقت هستم و عشقم به تو از عمق دل است
کاش این عاشق مخمور به جامی برسد
کاش گرمای وجود تو مرا میسوزاند..
کاش با سوختنِ خویش به کامی برسد
دل ز عشقت شده دیوانه ولی گمنامم
کیست آن عاشق صادق که به نامی برسد
به خداوند قسم بی تو جهانم تار است
کاش بر تاری من ماه تمامی برسد
به خداوند قسم بی تو زبانم لال است
کاشکی از تو مرا حرف و کلامی برسد..
به همین بغض قسم -مال منی آخر سر...
کاش این بغض مرا اشک مدامی برسد..
✍#محمد_ثاقبی
#عشق
#قطعه
دریادلان هشدار دریادلان آگاه
دریای دلتنگی ما را رسید از راه
باید به پا خیزیم باید به دریا زد
باید رمید از غم باید رهید از آه
باید شرابی ناب در پیک خود ریزیم
باید سبک باشیم آری سبک چون کاه..
یوسف اگر شد شاه در چاه زندان شد
باید به چاه افتی خواهی شوی گر شاه
ابراز احساسات در این جهان جرم است..
باید به خود آییم قانون شود اصلاح
جنگل شده عالم سرسبز و رازآلود
یک عده ای گرگ اند یک عده ای روباه..
در بیشی و کمبود خشنود باید بود
ماتم نیارزد در، این فرصتِ کوتاه!.
عاشق شدم با شوق،فارغ نخواهم شد
در چشم بیدارم،تنهاست او دلخواه!
پژواک تاریکی پیچیده در گیتی
باید بیاید نور باید بتابد ماه..
#محمد_ثاقبی
باران شدم به دشت و بیابان گریستم
با قلب داغدار،فراوان گریستم..
دورم شلوغ نیست،خودم هستم و خودم..
همپای سنگ فرش خیابان گریستم
شیرینی ام به نفع دغل دوستان شد و
با ضربه های سهویِ خرسان گریستم..
یاری نداشتم که به حالم نظر کند
تنها میانِ جمع،پریشان گریستم
رفتم به شهر عشق به امّید زندگی
بر خاک شهر مرده ی آنان گریستم
با باد بیقرار به بستان وزیدم و
با مویه های غنچه ی لرزان گریستم..
با گریه ها و آه فراوان غزل شدم
بر بیت بیت خویش،کماکان گریستم..
✍#محمد_ثاقبی
مادر! دلِ پر دردم با ذکر تو نامیرا ست..
چون شعله ی عشق تو،در هر نفسم پیداست
بشکوه ترین هستی،انسیّه ی حورایی
گردون و زمین بانو از لطف تو پابر جاست..
سرچشمه ی ایمانی آیینه ی قرآنی
ای آنکه قدت سرو و ای آنکه رخت طوباست..
هم دختر خورشیدی هم همسر مهتابی
هم کفو شما حیدر بابای شما طاها ست
با رحمت بی حدّت گل کرد غزل هایم
هرجا بروی گلشن هرجا بروی دریاست
هر لحظه به دیدارت مشتاق تر از قبلم
گاهی که تو را بینم،اوج غزلم آنجاست
تو معجزه ای در من مومن شده ام از تو..
وصفت چقَدَر سخت است تفسیر تو اعطینا ست
یا فاطمه ی زهرا ما را نظری فرما
احسان تو بی پایان احسان تو بی همتاست
در داغ تو میسوزم،میسازم و میسوزم
این غصه ی امروزم آرامشِ فردا ها ست...
این شعر برای تو جانم به فدای تو
با یاد حسین تو شعرم همه عاشوراست!..
✍#محمد_ثاقبی
#حضرت_زهرا🏴🏴
#مادر
قسم به نام یزدان که دلفریبِ ما اوست!
قسم به دین و قرآن شکوه آیه ها اوست!
وفا بدونِ او شر،صفا بدونِ او بد!
که معدنِ صفا اوست،که معدنِ وفا اوست
طنینِ عشق پیچید میانِ بازوانش
همانکه دربِ خیبر،شکسته با خدا اوست
شهی که لایقش نیست،زنی به غیر زهرا
که اوست یار زهرا،که یار مصطفی اوست
ز خانه اش نرفته گدا و شاه،مایوس!
همانکه بر سماطش،نشسته ماسوا اوست!
چقدر بی همانند چقدر بی مثال است
امیر لافتی و سوار هل اتی اوست
گرفته از خدایش،حکومتِ زمین را
کسی که حکم شاهی،گرفته از خدا اوست
علی همیشه تنهاست میانِ مکر کوفی!
همیشه پر طرفدار،درونِ قلب ما اوست
قسم به باده ی صبر،قسم به حوض کوثر
که صاحبِ عزای بلای کربلا اوست!..
چقدر من حقیرم،که دامنش بگیرم!
ز عشق او بمیرم،علیِّ مرتضی اوست!
سیاه روی و پستم،گناهکار هستم
ز غصه ها شکستم،دوای درد ها اوست
نیازمند لطفی ز لطف های اویم
که اولین پناه و که آخرین رجا اوست
چقدر،الکَنانه من از علی نوشتم
خدا کند بفهمد،که قصد شعر،با اوست!
✍محمدثاقبی
#یاعلی_ادرکنی
تا کی ز تمنای تو لبریز بمانم
در سیطره ی گریه ی یک ریز بمانم
در غصه ی این قصه ی تبدار بسوزم
با دلهره و درد گلاویز بمانم
دنیا همه سرسبز و دل انگیز ولی من
بایست همان زردی پاییز بمانم
در راه تو دادم همه ی هستی خود را
تا در طلبت ساده و ناچیز بمانم
من زنده ام اما فقط از دید کلاغان!
تا مثل مترسک سر جالیز بمانم
تو رفتی و من مانده ام و خاطره هایت
تا از قِبَلِ خاطره من نیز بمانم
تا روز جزا یار فراری شده باید
در حسرت اشعار طرب خیز بمانم..
✍#محمد_ثاقبی
به دیدارِ خدا رفتی رئیسی
ببین که تا کجا رفتی رئیسی!
ببین و بشنو احوال جهان را!
تو از بینِ بلا رفتی رئیسی
بَدا بر حال ما،ماندیم در بند
گشودی بال را،رفتی رئیسی!
جهان بی بهره است و ما زیانکار
تو اما پر بها رفتی رئیسی
همه گندم نمای جو فروشند
تو صاف و بی ریا رفتی رئیسی
تو لاله بودی و پژمردی اما
به جشنِ یاس ها رفتی رئیسی
تبسّم بر لبت گل کرده،دیدم!
به دیدار خدا رفتی رئیسی...
#محمد_ثاقبی
#رئیسی
#دلتنگی
#تولدت_مبارک_رئیسی