شهادت_مسلم علیه السلام
🔹۹ ذیحجه سال ۶۰ هجری به شهادت رسید. ابن زیاد دستور داد تن مسلم را به دار آویختند و سرش را به دمشق فرستاد.
✳️ و این اولین تنی بود از بنی هاشم که به دار آویزان شد و اول سر بود از آنان که به دمشق فرستاده شد.😭
🔸در مناقب گفته : یزید سر مسلم و هانی را بر دروازه دمشق آویخت.
🔹مقتل شیخ فخرالدین : تن مسلم و هانی را در بازارها میکشیدند که خبر به قبیله بنی مذحج رسید آنها بر اسب ها سوار شدند ، با آنها جنگیدند و تنها را گرفتند و غسل دادند و به خاک سپردند.
--------------------------------------------------
✅ #دریافت_خبر_شهادت_مسلم علیه السلام
🔹امام از منزلگاه ثعلبیه خارج شده و حرکت نمود تا به منزلگاه زباله رسید...
🔸در اینجا بود که امام از خبر شهادت مسلم ابن عقیل مطلع گردید و این خبر را به همراهان خویش داد...
✳️😭 عده ای که به طمع دنیا همراه امام آمده بودند و یقینشان کامل نبود ، از اطراف حضرت جدا شدند.
🔸ولی اهل بیت امام و عده ای از یاران باوفای آن حضرت با او ماندند.
#پ.ن:
1⃣مظلومیت کاروان حسینی از شهادت حضرت مسلم علنی شد.
2⃣اظطراب کودکان و زن های حرم شروع شد.
3⃣کسانی که اینجا امام را رها کردند کسانی هستند که چند ماه در کاروان حسینی مهمان بوده اند و اصحاب امام چند وقتی است از آنها پذیرایی کرده اند ، اینها نمک خوردند و ...
4⃣صدای گریه های یتیمان از اینجا در کاروان آغاز شد.
5⃣باتوجه به نامه های کوفیان ، کاروان حسینی به سمت شهری میرفت که همه منتظر قدومشان بودند اما از اینجا بود زمزمه های شهادت و اسرات و.... در کاروان پیچید...
✳️😭و در همه ی این اوضاع امان از دل زینب سلام الله علیها...
--------------------------------------------------
✅ #خبر_غیبی_امام_از_آینده_کوفیان
🔹امام شب را در منزگاه ثعلبیه سپری کرد ، صبح مردی که از سمت کوفه می آمد خدمت امام رسید.
🔸سلام کرد و گفت :
⁉️ای پسر پیامبر چرا از حرم خدا و از حرم جدت رسول خدا بیرون آمدی؟
✳️امام فرمود :
😭 #اموالم_را_گرفتند ، صبر کردم
😭مرا #دشنام_دادند و #آبرویم_را_ریختند ، باز هم صبر کردم
😭تا اینکه #خواستند_خونم_رابریزند ، من هم حرکت_کردم.
✳️به خدا سوگند این مردم مرا خواهند کشت ، اما خداوند
1⃣لباس #ذلت بر تن آنها میکند
2⃣ #شمیر_برانی را بر آنها مسلط میکند
3⃣حکومت ایشان را به کسی خواهد داد که آنان را از قوم سباء که زنی بر ایشان حکومت میکرد ، پست تر و ذلیل تر خواهد کرد.
--------------------------------------------------
فریاد_شیون
🔹هنگامی که خبر شهادت حضرت مسلم به کاروان رسید ، فضای بیابان آکنده از صدای شیون و گریه شده و سیل اشک بود که از دیدگان جاری گشت.
✳️ اما امام همچنان به سوی مقصود و هدفی که خداوند او را بدان فراخوانده بود میرفت.
😭اینجا بود که امام دختر مسلم را صدا زد و دست نوازش یتیمی بر سرش کشید...
😭رقیه سلام الله هم شاهد این صحنه بود...
--------------------------------------------------
✅ #پراکنده_شدن_همراهان_امام
🔹امام وقتی خبر شهادت مسلم را شنید نامه ای نوشتند:
📩بسم الله الرحمن الرحیم
✉️اما بعد ، خبر جانگدازی به ما رسیده ، مسلم ابن عقیل و هانی ابن عروه و عبدالله ابن یقطر کشته شدند و شیعیان ما از ما کناره گرفتند ، هرکدام شما که دلش میخواهد برگردد ، بر او حرجی نیست و بیعت از او برداشته است.
🔹مردم از اطراف او به هر سو پراکنده شدند ، همان کسانی با او ماندند که از مدینه با وی حرکت کرده بودند و اندکی از آنها که به امام پیوسته بودند.
✳️ #پ.ن: عده ای به خاطر این از مکه همراه امام شدند که تصور میکردند مردم به امام لبیک بگویند و حکومت به دست ایشان بیافتد اما با انتشار این خبر همه کاروان حسینی را رها کردند و امام را تنها گذاشتند....
--------------------------------------------------
پيكار_دليرانه_مسلم
🔹از سوي ديگر جلاد خون آشام اموي، «محمد بن اشعث» را فراخواند و با برگزيدن او به سركردگي گروهي از اوباش و مردم ناآگاه كه خود را مسلمان هم ميپنداشتند! به او دستور داد تا «مسلم» را دستگير و احضار كند.
🔹هنگاميكه سپاه «عبيد» به در سراي آن شير زن رسيد، و «مسلم» صداي سم مركبهاي آنان را شنيد، زرهي خود را بر تن كرد و بر مركب نشست و براي دفاع از حق حيات و آزادي و امنيت خويش به تجاوزكاران اموي مسلك تاخت.
🔹او با شهامت و شجاعتي وصف ناپذير گروهي از تاريك انديشان را به خاك هلاك افكنده بود كه فرمانده آنان فرياد برآورد كه:
▪️«يا مسلم! لك الأمان.»هان اي جوانمرد! تو در امان هستي و ما ديگر با تو نميجنگيم.
🔸او فرمود: امان و پيمان مكاران و بدكاران چه ارزشي دارد؟ و چگونه ميتوان به امنيت دادن آنان اعتماد كرد؟
«و اي امان للغدرة الفجرة؟»
🔸و آن گاه به پيكار دليرانهي خويش ادامه داد.
🔸سپاهيان استبداد فرياد بر آوردند كه:هان اي «مسلم»! فرمانده ما دروغ نميگويد و فريبي در كار نيست. ما نميخواهيم به تو دروغ بگوييم، و تو را فريب دهيم؛ بلكه اگر به راستي دست از پيكار بكشي در امنيت خواهي بود؛ اما آن آزاد مرد حق طلب، بدون توجه به وعدههاي پوچ دشمن به پيكار دليرانهي خويش ادامه داد تا سرانجام بر اثر زخمهاي بسياري كه بر پيكرش وارد آمد و بر اثر خونريزي شديد ضعف بر او چيره شد، مورد يورش سخت قرار گرفت 😭و يكي از سپاهيان شوم استبداد از پشت سر با نيزهاش ضربتي سخت بر او وارد آورد، و آن شيرمرد از اسب بر زمين افتاد، و به بند اسارت كشيده شد.
✅ #ضربت_بر_لب_و_دندان_مسلم بن عقیل و شباهت با حضرت سیدالشهدا (ع)
🔹 مسلم بن عقیل چون صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنيد، دانست كه به سراغ وى آمده اند. پس با شمشير به سوى آنان آمد. آنان به خانه يورش آوردند. مسلم سخت با آنان درگير شد و آنان را با شمشير مى زد تا آنها را از خانه بيرون راند. آنان دوباره باز گشتند و باز مسلم سخت با آنان درگير شد. ميان مسلم و بُكَير بن حُمرانِ اَحمرى دو ضربه شمشير، رد و بدل شد. بُكَير ضربتى بر دهان مسلم زد و لب بالاى او قطع شد و شمشير بر لب پايين نشست و دندان هاى پيشين مسلم افتاد و مسلم هم ضربتى بر سر و ضربتى ديگر بر رگ گردن وى زد كه نزديك بود به عُمق [گردنش] رخنه كند.
سپاهيان چون اوضاع را چنين ديدند از بالاى بام خانه بر مسلم هجوم آوردند و سنگ به طرفش پرتاب مى كردند و توده هاى نِى را آتش مى زدند و به سويش مى انداختند. مسلم چون اوضاع را چنين ديد با شمشيرِ برهنه به كوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت.
--------------------------------------------------
📘تاريخ_طبري ، ج5، ص 373
✅ #اصابت_سنگ_و_تیر به مسلم بن عقیل
📚الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ۵ ص ۵٣:
🔸و جَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذرِّیَّتِهِ؟
🔹ترجمه: مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مىزدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى کنید ـ آن گونه که به کفّار ، سنگ مى زنند ـ ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟
✅وجه #شباهت_مسلم_با_امام _حسین:
📚الإرشاد شیخ مفید ج ٢ ص ١١١، إعلام 📚الورى طبرسی ج ١ ص ۴۶٨ ، روضة 📚الواعظین ابن فتال نیشابوری، ص ٢٠٨:
🔸و بَقِیَ وَحدَهُ وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ فی رَأسِهِ و بَدَنِهِ فَجَعَلَ یُضارِبُهُم بِسَیفِهِ و هُم یَتَفَرَّقونَ عَنهُ یَمینا و شِمالاً.
🔹ترجمه: امام حسین علیه السلام از زخم هاى تن و سرش سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر مى زد و آنها ، از چپ و راستِ او مىگریختند.
📚مثیر الأحزان ابن نما حلی ص ٧٣ :
🔸فَوَقَفَ [الحُسَینُ علیه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ …
🔹ترجمه: امام حسین علیه السلام که بر اثر نبرد کم توان شده بود ایستاد. سنگى به پیشانى اش خورد و آن را شکست. سپس تیر سه شاخه مسمومى آمد و بر قلبش نشست.
✅تذکر:
دو_شباهت دیگر هم وجود دارد:
1. تنها شدن مسلم بن عقیل.
2. دیگری جراحت های وارده به لب و دندان مسلم.
شباهت_حضرت_مسلم_با_امام_حسین (علیه السلام) در تشنگی
🔹مسلم گفت: واى بر شما! چرا به سويم سنگ پرتاب مى كنيد ـ آن گونه كه به كفّار، سنگ مى زنند ـ در حالى كه من از خاندان پيامبر برگزيده ام؟ واى بر شما ! آيا حقّ پيامبر خدا را پاس نمى داريد و حقّ نزديكانِ او را حرمت نمى نهيد؟! آن گاه با ناتوانى بر آنان يورش بُرد و آنان را به سوى كوچه ها و دروازه ها فرارى داد. آن گاه باز گشت و بر درِ خانه اى تكيه داد . جمعيت به سويش باز گشتند. محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد: رهايش كنيد تا با او سخن بگويم. آن گاه به مسلم نزديك شد و گفت: واى بر ت ، اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است. تو در پناه منى. مسلم گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى كنى تا وقتى كه نيرو براى جنگيدن دارم دست تسليم دراز مى كنم؟ نه به خدا ! هرگز چنين نمى شود. آن گاه بر او يورش بُرد و او را تا پيش يارانش عقب راند و به جايگاه خود باز گشت و مى گفت: بار خدايا ! عطش توانم را بُرده است! ولى كسى جرئت نداشت به او آب بدهد، يا به وى نزديك شود.
پسر اشعث به يارانش گفت: اين ، براى شما ننگ و عار است كه اين چنين از يك نفر درمانده شده ايد! همه با هم، يكباره بر او يورش بريد. آنان بر مسلم حمله كردند و مسلم هم بر آنان يورش بُرد. مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت ميان آن دو رد و بدل شد. بُكَير بر لب بالاى مسلم ضربتى زد و مسلم نيز ضربتى بر او زد كه كشته بر زمين افتاد. مسلم از پشت سر، نيزه خورد و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را برداشتند و مردى از بنى سُلَيم به نام عبيد اللّه بن عبّاس جلو آمد و عمامه اش را برداشت.
▪️امام حسين عليه السلام تشنه شد و كاسه آبى خواست. هنگامى كه آن را به دهان بُرد حُصَين بن نُمَير تيرى به سوى او انداخت كه به دهانش فرو رفت و ميان او و آب نوشيدن مانع شد و امام حسين عليه السلام كاسه را از دست فرو گذاشت
✅ #محبت_اشک_پیامبر_بر_مسلم بن عقیل
🔹#على «ع» به #رسول_خدا «ص» فرمود شما #عقیل را خیلى دوست دارید؛ فرمود: آرى به خدا دو محبت به او دارم یكى براى خوبى خودش و یكى براى آن كه ابو طالب دوستش میداشت و
✳️فرزندش به خاطر دوستى فرزندت كشته خواهد شد و ✳️دیده مؤمنان بر او اشك ریزد و فرشتگان مقرب بر او صلوات فرستند.
سپس رسول خدا«ص» گریست تا اشك هایش بر سینهاش روان شد. سپس فرمود: به خدا شكایت برم از آن چه بر خاندانم پس از من اصابت می کند.
اسارت_پیک_امام_به_کوفه
🔹امام نامه ای به #سلیمان ابن صرد خزاعی ، #مسیب_ابن_نجبه و #رفاعه_ابن_شداد و جمعی دیگر از کوفیان نوشته و نامه را به سفیر خود #قیس_ابن_مسهر_صیداوی داد و او را روانه #کوفه کرد.
🔸نزدیک کوفه گماشتگان ابن زیاد او را نگهداشتند تا تفتیش کنند ، قیس که خود را در خطر دید نامه امام را تکه تکه نمود. او را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند.
🔹ابن زیاد پرسید تو کیستی؟
🔸گفت یکی از شیعیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و فرزندش می باشم.
🔹چرا نامه را تکه تکه کردی؟
🔸گفت برای اینکه تو از محتوای آم مطلع نشوی.
🔹نامه از چه کسی و برای چه کسانی بود؟
🔸گفت نامه از حسین ابن علی برای عده ای از کوفیان بود که من نام آنها را نمیدانم.
🔹ابن زیاد خشمگین شد و گفت بخدا رهایت نمیکنم تا نام آنها را بگویی یا اینکه بر بالای منبر بروی و حسین ابن علی و پدر و برادرش را لعن نمایی ؛ والا تو را قطعه قطعه خواهم کرد.
🔸گفت من هرگز نام آن افراد را به تو نخواهم گفت اما نفرین بر حسین و پدر و برادرش را انجام می دهم.!!!
🔸قیس بر بالای منبر رفته و پس از سلام و درود بر علی و حسن و حسین علیهم السلام بر عبیدالله ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد و سپس گفت:
✳️ای مردم! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم و در فلان منزل از او جدا شدم، پس او را اجابت کنید.
🔹بعد از این اقدام ابن زیاد دستور داد قیس را از بالای قصر حکومتی به زمین انداختند و او را به شهادت رساندند.
--------------------------------------------------
اسارت_پیک_امام_به_کوفه
🔹امام نامه ای به #سلیمان ابن صرد خزاعی ، #مسیب_ابن_نجبه و #رفاعه_ابن_شداد و جمعی دیگر از کوفیان نوشته و نامه را به سفیر خود #قیس_ابن_مسهر_صیداوی داد و او را روانه #کوفه کرد.
🔸نزدیک کوفه گماشتگان ابن زیاد او را نگهداشتند تا تفتیش کنند ، قیس که خود را در خطر دید نامه امام را تکه تکه نمود. او را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند.
🔹ابن زیاد پرسید تو کیستی؟
🔸گفت یکی از شیعیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و فرزندش می باشم.
🔹چرا نامه را تکه تکه کردی؟
🔸گفت برای اینکه تو از محتوای آم مطلع نشوی.
🔹نامه از چه کسی و برای چه کسانی بود؟
🔸گفت نامه از حسین ابن علی برای عده ای از کوفیان بود که من نام آنها را نمیدانم.
🔹ابن زیاد خشمگین شد و گفت بخدا رهایت نمیکنم تا نام آنها را بگویی یا اینکه بر بالای منبر بروی و حسین ابن علی و پدر و برادرش را لعن نمایی ؛ والا تو را قطعه قطعه خواهم کرد.
🔸گفت من هرگز نام آن افراد را به تو نخواهم گفت اما نفرین بر حسین و پدر و برادرش را انجام می دهم.!!!
🔸قیس بر بالای منبر رفته و پس از سلام و درود بر علی و حسن و حسین علیهم السلام بر عبیدالله ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد و سپس گفت:
✳️ای مردم! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم و در فلان منزل از او جدا شدم، پس او را اجابت کنید.
🔹بعد از این اقدام ابن زیاد دستور داد قیس را از بالای قصر حکومتی به زمین انداختند و او را به شهادت رساندند.
--------------------------------------------------
هدایت شده از تیمور
#داستان_شب 💫
🔹مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
🔸اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم.
🔹مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.
🔸گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟
🔹مامان گفت: میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
🔸گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون میخواید لواش میخرم.
🔹مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
🔸این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
🔹داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
🔸با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی.
🔹راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود.
🔸یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود.
🔹دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد میکرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده و مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
🔸گفتم: نفهمیدی کی بود؟
🔹گفت: من اصلاً جلو نرفتم.
🔸دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.
🔹دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم.
🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟
🔹تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قولهایی که به خودت دادی یادت نره!
🔰پدر و مادر از جمله اون نعمتهایی هستند كه دومی ندارند پس تا هستند قدرشون رو بدونيم!
افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمیكنه؛
نه برای ما، نه برای اونها...
@barzokonlain
سلام ای عشق جانم، امام زمانم
بی فایدهست روضه و ماتم بدون شما
بی فایدهست اشک دمادم بدون شما
ای منتقم، جان عمو جانتان بیا
بی فایدهست ماه محرم بدون شما
اللهم عجل لولیک الفرج بالحسین و القرآن
قبر تنگ و تاریک، خانه همیشگیماست
مخصوص خودمون، فقط برای ما
پنجره نداره، درش هم با ورود ما تا
قیامت بسته میشه
اجازه نداریم غیر از چند متر پارچه چیز دیگری با خود، آنجا ببریم
وقتی آنجا نقل مکان کنیم کسی به دیدنمون نمیآد
کسی برامون ایمیل نمیفرسته
گروههای اجتماعی از لیستشون حذفمون
میکنند
مطالبمون لایک نمیخوره
تنها یک چیز به دردمون میخوره
نمازا، صدقات، اشک در روضهها و اعمال نیکمون
از خدا و حضرت ارباب مدد بگیریم و در این محرم، برای ابدیتمون آماده بشیم
صلیالله علیک ای حضرت آرام جاااااااان
کاش تا لحظه مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
روضهات آب حیات است برایم ای کاش
در دلم تا نفسی هست محرم باشد
خدایا همه نعمتات یه طرف، اشک بر حسینت یه طرف
الهی امنترین جای جهان، خیمه و حرم ارباب(ع) نصیبتان
در محرم و صفر، اموات، اساتید، معلمین، همسایه، پدر، مادر، اجداد، امام راحل(ره) و شهدا رو در ثواب عزاداریها شریک کنیم چون اونا خوشحال میشن و برامون دعا میکنند و خوشحالیشون سبب خوشحالی معنوی ما میشه
🕊🌹🌼🌼🌼🌹🕊
#آیا_حضرت_از_ما_راضی_هست❗️
🌷 حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
🍁 تمام شیعیان به منزلهی اولا حضرت د فاطمه (س)هستند، ولی خدا میداند که چه کارهایی میکنیم که شاید سبب شود آن حضرت از ما و کار ما ناراضی شود.🍁🕊🍁
📒 در محضر بهجت، ج١، ص١٨٣ 📒
🌷@emam_zmn🌷
29.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برای امام حسین علیه السلام منت نگذار
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا را روز اول محرم بگذارید درخانه با صدای بلند پخش شود و یا خودتان با صدای بلند بخوانید.
خیلی خیلی التماس دعا دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ الله اکبر از زیارت عاشورا
🖌 آثار عجیب زیارت عاشورا
🎥 استاد موسوی مطلق
🤲🏻التماس دعا