نقد و تحلیل:
بزرگترین اشکال معتقدین به این نظریه اینه که به هدف و نتایج تشکیل زندگی مشترک بی توجه اند.
اساسا ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، جایی برای لذت جویی و تامین مفصل نیاز های آدم نیست.
بلکه زندگی مشترک مثل میدونی میمونه که انسان در این میدون یک سری ماموریت ها و وظایفی داره که در انجام این وظایف فرصت بزرگی برای شکل گیری و کسب مهارت ها پیدا میکنه.
به بیان ساده تر: انسان قراره با انجام این وظایف و ماموریت ها رشد کنه و پیشرفت کسب کنه و نباید آماده خور باشه، زندگی طویله نیست که کاه و یونجش آماده باشه و آدم سرشو بکنه تو آخورش و فقط ازش بهره ببره، زندگی محل تلاش ها و رسیدن ها و بهره وری و خدمته، نه محل مصرف گرا بودن و صرفا استفاده از خدمات.
حرکت وقتی اتفاق میوفته که انسان از آنچه که موجود داره، به سمت آنچه که مطلوبشه راه بیوفتد.
مرد و زنی که همه آنچه که میخواستن باهمدیگه بهش برسن، واسشون آماده باشه، وقتی وارد زندگی مشترک میشن آیا انگیزه و هدفی واسه حرکت دارن؟ قطعا نه، چون همه آنچه که میخواستن باهمدیگه بهش برسن، قبلا بهش رسیدن.
اینا دیگه حرکت ندارن، راکد اند، وقتی هم راکد باشن همه دلخوشیشون بستگی به سطح فراهم بودن لذت هاشونه، این افراد اگه لذت هاشون رو کنار فرد دیگری ببینند هیچ تعهدی نسبت به ماندن در این رابطه و حفظ این رابطه ندارن.
همه ما دیدیم یا شنیدیم افرادی رو که هردو طرف فوق العاده پولدار بودن، ولی در کمال ناباوری از همدیگه جدا میشن، خب سرّ این قضیه چیه؟! چرا اینا از هم جدا میشن؟ اینا که دیگه مشکلات مالی و اینا ندارن؟
سرّ این قضیه اینه که اینا باهمدیگه حرکتی نکردن، وقتی باهمدیگه حرکتی نکرده باشن انس عمیقی هم بینشون شکل نمیگیره، اینا در واقع راکد بودن، گندیده شدن و از هم دلزده شدن، نیازی به همدیگه نداشتن، وقتی لذت و بهره هاشون رو تو افراد دیگه بیشتر میبینند، راحت از همدیگه جدا میشن و میرن سراغ دیگری.
بدون هیچ تعهدی...
پس این نظریه که حالا صبر کنیم تمام شرایط جور بشه بعد ازدواج کنیم هم غلطه.
مرد و زن باید باهمدیگه یک زندگی رو بسازن، اون موقعس که قدر همدیگه رو میدونند، اگر خشت خشت یک خونه رو به کمک هم ساخته باشند، اون موقع هردوشون قدر خونه مشترک رو میدونن، ولی اگه این یه خونه جدا از خودش داشته باشه، اون یه خونه از خودش داشته باشه، موقعی که اینا باهم ازدواج میکنند، فقط این دوتا خونه میان کنار هم، و اینها باهم یکی نمیشن، ممزوج و مخلوط نمیشن باهم. این به تمام آنچه میخواسته به تنهایی رسیده، اون هم به تمام آنچه میخواسته به تنهایی رسیده. برای رسیدن به چیزی احتیاج به همدیگه ندارن...
خب فکر کنم واسه امشب کافی باشه.
ان شاء الله ادامه بحث باشه واسه شب های آینده
ان شاء الله فردا شب بحث نظریه ها را تمام میکنیم
و از پس فردا وارد بحث اختلاف سنی می شویم به امید خدا
شیخ علی🇵🇸
یه نکته کنکوری میخوام بگم! رفقا اینو هر روز از خدا بخواهید: از خدا بخواهید شما رو واسه حکومت جهانی آ
پیروی نکته کنکوری دیشب یه مطلبی بگم؟!
شیخ علی🇵🇸
افق پیش روی ما حکومت جهانی آقا بقیه الله هست! نقش دهه هشتادیا در این جایگاه تاریخی! باید بزرگ شد! با
رفقا به خدا قسم اگه کسی از این نقش تاریخی غفلت کنه و اون رو پیگیری نکنه، ضرر کرده...
ان الانسان لفی خسر...
کمی روی این قضیه فکر کردم، بهتر دونستم که مباحث غیر ضروری کمتر مطرح بشه و به مباحث مهمتر پرداخته بشه، بزرگوارانی که میخواهند نسبت به تمامی مطالب اطلاع داشته باشند می توانند به کتاب تاسیس دکتر حبشی مراجعه کنند.
بنابراین بحثی که امشب در خدمتتون هستیم، در رابطه با فاصله سنی هست.
واسه اینکه بتونیم یه ملاک واسه فاصله سنی ارائه بدیم باید ببینیم اساسا سن در ازدواج قراره چه تاثیری داشته باشه.
قضیه سن در بحث ازدواج در دو موضوع تاثیر زیادی داره:
1- درک و برداشت ها از ازدواج:
مثلا یکی درکش از ازدواج اینه که اون رو محل رشدی می بینه واسه خودش و یکی دیگه صرفا محل تامین نیاز های جسمی و عاطفی و رسیدن به خواسته ها میبینه.
2- قابلیت ها و توانمندی های لازم برای انجام ماموریت های زندگی مشترک.
فاصله سنی بین دختر و پسر میتونه در این دو شاخص اثرات جدی بگذاره.
و باید بررسی کرد که اندازه های سنی، در ایجاد درک و برداشت های متناسب و قابلیت های لازم زندگی، چه نتایجی به بار میاره.
مثلا اگه یک پسر 30 ساله با یک دختر 20 ساله بخواد ازدواج کنه، خب این دو درک و برداشت های بسیار متفاوتی از زندگی دارند و این میتونه اونارو از انتخابشون پشیمان کنه.
از طرف دیگه وقتی پسر 30 ساله با دختر نزدیک به 30 سال تصمیم به ازدواج میگیرند، خب این دو از نظر درک و برداشت ها خیلی بیشتر به همدیگه نزدیک اند و زندگی موفق تری خواهند داشت.
برای درک بهتر تفاوت درک و فهم ها در مقاطع مختلف سنی کافیه فهم و درک الان خودتون رو با درک 10 سال پیشتون از زندگی مقایسه کنید...