خدا یکی از خوبان و عاشقان امام زمان را رحمت کند شاید مثلا چهل سال پیش بود، سید کریم پینه دوز، هرشب جمعه به محضر آقا مشرف میشد.
در بازار تهران حجره کوچک پینه دوزی داشت، امام زمان شبهای جمعه سری به حجره اش میزد و او را میدید.
یک روز از صبح تا غروب پولی دشت نکرد،در حجره را تا انتهای شب باز گذاشت به امید مشتری, خبری نشد، زن و بچه گرسنه منتظرش بودند در خانه، حجره را بست و رفت سرکوچه ی خانه شان ایستاد، برف سنگینی میبارید گفت انقدر می ایستم تا روزی ام را مولایم حواله کند، جوانی از دور آمد و بقچه ای به او داد، گفت از طرف حضرت صاحب است، نان بود و حلوا،سید کریم میگفت عطرش آدم را مست میکند و طعم غذای بهشت دارد.
نان و حلوا را هرچه میخوردند تمام نمیشد ، سفره را که باز میکردند باز همان مقدار روز اول در سفره بود، به خانمش گفت کسی بویی نبرد از این ماجرا، زن همسایه از خانمش پرسید این عطر حلوا که کوچه را برداشته از خانه ی شماست، ماجرایی دارد؟خانمش قصه را به زن همسایه گفته بود، برای وعده ی بعدی سفره را که باز کرده بودند دیگر نانی در سفره نبود.
برداشتی آزاد از زندگی سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز>
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تحمل زن وشوهر بداخلاق گاهی سلوکه...
🎙آیت الله فاطمی_نیا
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📌امام زمان ( عج ) در رفت و آمد کوچه و بازار
امام علی(علیه السلام) می فرمايد:
🔅در دوره ی #غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است.
ولی سوگند به خدا، در چنين دورهای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می كند.
در منزل و كاخهای مردم آمد و شد دارد.
غرب و شرق زمين را در مينوردد.
حرف های مردم را می شنود.به مردم سلام می كند.
آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهد بود.
📚بحارالانوار،ج٢٨،ص٧٠
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌹داستانآموزنده
واقدی میگوید: در یکی از زمانها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود.
نامهای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار درهم در آن بود برایم فرستاد.
.
اندکی گذشت که نامهای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم را برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پولها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او خندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم.
.
حال آمدیم با هم پولها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم.
چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و به دوست علوی و دیگری هم هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان شد
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛مردان نفرین شده که خداوند در روز قیامت باانان حرف نمیزند و بهشت بر انها حرام است.
🔥مردی که از همسر خود دوری می کند
🔥مردی که به نوامیس و همسران مردم خیانت می کند
🔥مردی که ــ بدون عذر موجّه ــ به تنهایی و بدون همسر خود در رختخواب می خوابد
🔥مردی که با همسر خود بد اخلاقی می کند
🔥مردی که همسر خود را کتک می زند
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به این مضمون فرمود: مردی که همسر خود را کتک می زند. خدای متعال آبروی او را در روز قیامت خواهد ریخت و او را در برابر چشم خلایق رسوا خواهد ساخت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر مردی که یک سیلی به صورت همسر خود بزند، خدای متعال به فرشته ای که مأمور دوزخ است دستور می دهد که آن مرد را در جهنّم قرار داده و به صورت او هفتاد سیلی بزند.
🎙#استاددانشمند
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
خدایا
صمیمیتر ازهمیشہ
سر بر آستان ملڪوتیت میگذارم
ودر دل دعا میڪنم
و ازتو میخواهم ڪہ
آرامش،برڪت وسلامتی
رابرای خودم،
همہی مردم،
عزیزان،دوستانم
وخانوادہام ارزانی داری
شبتون مهدوی❤️
#امام_زمان
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نظر اجنه درباره آیت الله بهجت!
وارد منزل عمویم در ڪربلا شدم خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت:آنجا نرو #جــن دارد. گفتم: باشد به من ڪــاری ندارند.رفتم داخل اتاق دراز ڪشیدم ، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم ڪشیدم.پاسی از شب ڪه گذشت ، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یڪ دفعه احساس ڪردم ڪه 😰.....
ادامه ماجرا در ڪانال سنجاق شده👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
اگر منتظر روزی کامل و عالی باشیم
هرگز چنین روزی از راه نخواهد رسید
روز عالی را ما می سازیم
از همان لحظه طلوع
تا آخرین دم غروب
هر صبح تان شادی
هر روزتان عالی
صبحتون بخیر🌸🌸🌸
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ تلنگر خوش اخلاقی
در اصطلاح اخلاقی و آموزه های دینی اسلام، به کسی خوش اخلاق گفته می شود که با گشاده رویی، زبانی ملایم و برخوردی شاد و پرنشاط با مردم روبه رو می شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش رویی برخورد کند، لب هایی پر از تبسم، و کلماتی پر از محبت و لطف داشته باشد.
صادق آل محمد (علیه السلام) در تعریف خوش اخلاقی فرموده:
«حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش رویی دیدار نمایی❤️
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مناجات دلنشین و شیرین امام سجاد ع با خدا
سخنران شهید کافی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
پس همه مردم، آن اتفاق را یک سوءقصد تلقی کردند و هیچکس باور نکرد آن تصادف، واقعی بوده. - بله. مردم
در پایان این گفتوگو، باز هم یادی کنیم از ارتباط عمیق قلبی مرحوم احمد کافی با مهدیه تهران.
در جایی خواندم شیخ وصیت کردهبودند ایشان را پس از مرگ در مهدیه تهران دفن کنند.
اما آن تصادف ساختگی و صحنهگردانی ساواک و رژیم، حتی اجازه اجرای این وصیت را هم نداد...
- مرحوم آقای کافی علاقه و احترام خاصی نسبت به مهدیه داشت. یادم است یکبار در آن حال خوش وسط دعای ندبه، گفت: "مردم! قدر خود را بدانید. خدمتگزاران! جلوی در، باادب بایستید."
و بعد، دلیل این موضوع را هم بیان کرد و گفت: "میدانید چرا؟ چند روز قبل فردی در عالم رؤیا امام زمان(عج) را دیده و از ایشان پرسیده: آقا جان! شما را در کجا میتوانیم زیارت کنیم. در
جواب فرمودند: انشاءالله روز جمعه به مهدیه میآیم... پس خدمتگزاران! مؤدب بایستید. شاید آقا تشریف بیاورند اما هیچکدام ایشان را نشناسید..."
ادامه دارد...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌼هیچ کار خداوند بیحکمت نیست ...
🔸پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ...
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی