❤️دلنوشته_مهدوی
✍ از آن زمان که شنیدم حسین چطور خودش را تا نزدیک پیکر عباسش کشانده و چطور کمرشکسته،برگشته،فهمیدم شما به سیصد و سیزده نفر نیاز ندارید؛شما یک عباس میخواهید که دلتان نه به قوّت بازویش،که به استحکام دلش گرم باشد.
✨ یک عباس که بدانید اگر تمام دنیا مقابلتان باشد،عباستان پشت سر است. یک عباس که افتخار کند به برادریش،به یاریش،به جان نثاریش.که وقتی ببینیدش بگویید طوبی لک!
✨ عباسی که با وجودش،به سیصد و اندی نفر که هیچ،به سیصد و اندی هزار نفر هم بینیاز باشید.که وقتی به صورتش،به قد و قامتش،به دستِ ادبِ روی سینهاش مینگرید؛لبخند بزنید حتی در میان معرکهی مصیبت و اندوه.
🔻شما کسی را خواهانید که همچون عباس،علمدارتان باشد.سر و دست و چشم و جان بدهد اما علمتان را زمین نگذارد.قدم از قدم شما جلوتر نگذارد، حتی آب را هم پیش از شما ننوشد.کفیل غم نگاهتان و شادی دلتان باشد.از ابتدا باشد و تا انتهای دنیا هم دست از دامنتان ندارد.ساقیِ جان و دلِ تشنه و منتظرتان شود.
✨شما منتظر عباسها هستید و ما در تقلای عباس شدن...
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
یارب دل ما را
تو به رحمت جان ده...
درد همه را
به صابری درمان ده....
این بنده نداند
که چه می باید خواست...
داننده تویی
هر آنچه خواهی آن ده
شبتون سرشـار از عطر خـدا
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴با کمکهای شما تعداد قابل توجهی کفش به ارزش ۲۴ هزار دلار توسط مجموعه شبابالمقاومة برای شیعیان سوریه تهیه شد
نیازها و مشکلات این شیعیان مظلوم بسیار زیاد است؛ یاعلی بگید و به کمکهاتون ادامه بدید.
کمکهای خود به شیعیان سوریه، مردم لبنان و امور اجتماعی مربوطه را به شماره کارت زیر واریز کنید.👇👇
🔻
6037997750004344بنام جبهه جهانی شباب المقاومة 🔹شماره تماس جهت دریافت سایر کمکها و سوالات شما: ۰۹۱۰۹۳۱۷۸۴۷ 🔸کانال رسمی شباب المقاومة👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3545694224Ccf85b685fb
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
🌼آرامش یعنی؛
✨قایق زندگیتان را،
🌼دست کسی بسپارید که،
✨صاحب ساحل آرامش است...
🌼در این آدینه برفی و زیبا
✨ از خدای مهربان ...
🌼قشنگترین، آرامشبخشترین،
✨و بهترین روز را برایتان آرزومندم
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 خدا هم قبول کرد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
نقل است که ابراهیم ادهم گفت:
شب ها فرصت می جستم تا کعبه را از طواف خالی یابم و حاجتی بخواهم، ولی فرصتی نمی یافتم. تا شبی باران زیادی آمد. من فرصت را غنیمت شمردم، به طرف کعبه رفتم، آن جا را خلوت یافتم. طواف کردم و دست در حلقه زدم و عصمت از گناه خواستم.
ندایی شنیدم که گفت: تو عصمت از گناه می خواهی و همه خلق این را از من می خواهند. اگر به همه عصمت دهم، دریاهای غفوری و غفاری و رحیمی و رحمانی من کجا رود و به چه کار آید؟
پس گفتم: «اللهم اغفر لی ذنوبی».
[1] موسوى زنجان رودى، حكايتهاى شهر عشق، ص 111 و 112.
منبع : رحيم كارگر، داستانها و حكايتهاى حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 15، 138
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ پیامی تکاندهنده برای شیعیان!
حضرت ولیّعصر عجّلاللهفرجه در توقیعی فرمودند:
...كَيْفَ يَتَسَاقَطُونَ فِی الْفِتْنَةِ وَ يَتَرَدَّدُونَ فِی الْحَيْرَةِ وَ يَأْخُذُونَ يَمِيناً وَ شِمَالًا، فَارَقُوا دِينَهُمْ أَمِ ارْتابُوا أَمْ عَانَدُوا الْحَقَّ؟! أَمْ جَهِلُوا مَا جَاءَتْ بِهِ الرِّوَايَاتُ الصَّادِقَةُ وَ الْأَخْبَارُ الصَّحِيحَةُ؟! أَوْ عَلِمُوا ذَلِكَ فَتَنَاسَوْا؟!
مَا يَعْلَمُونَ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً وَ إِمَّا مَغْمُوراً؟!
[بنگر که] چگونه در فتنهها سقوط میکنند و در تحیّر و سرگردانی میگردند و به راست و چپ میروند.
از دینشان دست برداشتهاند و یا در مورد حق دچار تردید شدهاند؟ یا عناد میورزند؟
یا اینکه از روایات راست و خبرهای صحیحی که به آنها رسیده است بیخبرند؟ و یا آنها را میدانند اما از یاد بردهاند؟
آیا نمی دانند که زمین هیچگاه از حجّت خدا [که یا ظاهر است یا نهان] خالی نمیماند؟
📙 كمالالدينوتمامالنعمة، ج ۲، ص ۵۱۱
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تلنگر به پولدارها
روایت عجیب از شهید کافی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚#یک_داستان_یک_پند
دوستی نقل میکرد، پدر بسیار بهانهگیر و بدخلق و بددهن و بداخلاقی داشتم. روزی در خانۀ من میهمان بود که خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چایی کم رنگی آورده است؟ ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود.
دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدر زنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهن چگونه میسازی؟! اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد.
گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!!! شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد.
آری، ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند؛ و باید هوشیار باشیم هرگز در بین دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، انگشت فرو نکنیم.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴حکایت کوتاه پند آموز
در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آراسته و ظاهرى پاک و پاکیزه ، آنچنان که گویى در میان اهل ایمان انسانى نخبه و برجسته است .
او در بعضى از شبها به دور از چشم مردمان به دزدى مى رفت و به خانه هاى اهل مدینه دستبرد مى زد .
شبى براى دزدى از دیوار خانه اى بالا رفت ، دید اثاث زیادى در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسى در آن خانه نیست !
پیش خود گفت : مرا امشب دو خوشحالى است ، یکى بردن این همه اثاث قیمتى ، یکى هم درآویختن با این زن !
در این حال و هوا بود که ناگهان برقى غیبى به دل او زد ، آن برق راه فکرش را روشن ساخت ، بدین گونه در اندیشه فرو رفت ، مگر من بعد از این همه گناه و معصیت و خلاف و خطا به کام مرگ دچار نمى شوم ، مگر بعد از مرگ خداوند مرا مواخذه نمى کند ، آیا در آن روز مرا از حکومت و عذاب و عقاب حق راه گریزى هست ؟
آن روز پس از اتمام حجّت باید دچار خشم خدا شوم و در آتش جهنم براى ابد بسوزم . پس از اندیشه و تامل به سختى پشیمان شد و با دست خالى به خانه خود برگشت .
❌ ادامه در پست های بعدی....
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 داستان واقعی از زبان شهید کافی
برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند
حجت الاسلام شیخاحمدکافی فرمودند :
یک نفر از رفقا از یزد نامه ای به من نوشته؛ آدم دینی خوبی است از عاشقان امام زمان است، از رفقای من است. در نامه چیزی نوشته که مرا چند روز است منقلب کرده؛ گرچه این پیغام خیلی به علما رسیده، به مرحوم مجلسی گفته به شیخ مرتضی انصاری گفته به شیخ عبدالکریم حائری گفته و... ، این بنده خدا نوشته: من چهل شبِ چهارشنبه از یزد می آمدم مسجد جمکران، توسلی و حاجتی داشتم.
شب چهارشنبه چهلمی، دو هفته قبل بود. در مسجد جمکران خسته بودم، گفتم ساعتی اول شب بخوابم، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام بدهم. در صحن حیاط هوا گرم بود، خوابیده بودم یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت طلبه ها ریختند تو، گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقا آمده.
🔺 من خوشحال دویدم رفتم جلو، آقا را دیدم اما نتوانستم جلو بروم. حضرت فرمودند: برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند. به خدا قسم آی مردم دعاهایتان اثر دارد، ناله هایتان اثر دارد. خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده: مجلسی به شیعه ها بگو برایم دعا کنند. هِی پیغام می دهد، به خدا دلش خون است.
قربان غریبی ات شوم مهدی جان
📚 کتاب ملاقات با امام زمان در مسجد جمکران، ص۱۵۸
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان توبه
از زبان شهید کافی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
🔴حکایت کوتاه پند آموز در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آرا
چون آفتاب صبح دمید ، با همان قیافه ظاهر الصلاحى و چهره غلط انداز و لباس نیکان و صالحان به محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله)آمد و در حضور آن حضرت نشست، ناگهان مشاهده کرد صاحب خانه شب گذشته ، یعنى آن زن جوان به محضر پیامبر شرفیاب شد و عرضه داشت: زنى بدون شوهر هستم ، ثروت زیادى در اختیار من است ، قصد داشتم شوهر نکنم ، شب گذشته به نظرم آمد دزدى به خانه ام آمده ، اگرچه چیزى نبرده ولى مرا در وحشت و ترس انداخته ، جرات اینکه به تنهایى در آن خانه زندگى کنم برایم نمانده ، اگر صلاح مى دانید شوهرى براى من انتخاب کنید .
حضرت به آن دزد اشاره کردند ، آنگاه به زن فرمودند که اگر میل دارى تو را هم اکنون به عقد او درآورم ، عرضه داشت : از جانب من مانعى نیست .
حضرت آن زن را براى آن شخص عقد بست ، با هم به خانه رفتند، داستان خود را براى زن گفت که آن دزد من بودم که اگر دست به دزدى زده بودم و با تو چند لحظه بسر مى بردم، هم مرتکب گناه مالى شده بودم و هم آلوده به معصیت شهوانى و بدون شک بیش از یک شب به وصال تو نمى رسیدم آن هم از طریق حرام ، ولى چون به یاد خدا و قیامت فتادم و نسبت به گناه صبر کردم و دست به جانب محرمات الهیه نبردم ، خداوند چنین مقدر فرمود که امشب از درب منزل وارد گردم و تا آخر عمر با تو زندگى خوشى داشته باشم.
کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد انصاریان.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی